«هستها» و «بايدها» اشكالى كه در «تئورى شناخت» باقى مي ماند، اين است كه: «بايد» و «نبايد» از «هستها» سرچشمه مي گيرد يا خير؟ نظريه نتيجه تصورات فلسفه اخلاق هيوم مادر مجازات حقوق محمد تقي جعفري «هستها» و «بايدها»
مقدمهوقتى طبق نظريه هيوم، «تصورات واقعگرا» و در نتيجه «تصديقات مفيد آگاهى از موجودات واقعى»، منحصر به تصورات و تصديقات حسى (كه مربوط به ماديات است) باشد، ديگر قضاياى عقلى و ارزشهاى ذاتى، قضايايى حاكى از واقع نخواهند بود؛ يعنى قضايايى پوچ و موهوم خواهند بود كه هيچ واقعيت خارجى ندارند. چون احكام عقلى و ارزشهاى ذاتى، هرگز مادى و حسى نيستند پس در نظر هيوم واقعيت ندارند. در نتيجه هيوم مجبور بود اين رابطه ميان هستى و ارزش عقلى را مطلقا انكار كند و انكار نيز كرد. وى گفت: «هستها كه فقط محسوسات مادىاند، ربطى به بايدها (كه از ارزشها و نامحسوسها هستند) ندارند». اما چنانچه گذشت نه موجودات، منحصر به موجودات مادىفيزيكى محسوس هستند و نه تصورات نخستين، منحصر به تصورات حسى هستند و نه تصديقات نخستينِ آگاهىبخش، منحصر به تصديقات حسى هستند. از اين رو مي بايست «سرچشمه پيدايش ارزشهاى ذاتى و عقلى» را كه در حقوق ذاتى و حسن و قبح ذاتى و عقلى نمايان است و هيوم هم در كتاب فلسفه اخلاق بدان اعتراف مي كند، روشن نمود. به همين جهت است كه ما ابتدا به بيان نقد هيوم بر ارزشها (حقوق ذاتى عقلى و نيز حسن و قبح ذاتى و عقلى) مي پردازيم و سپس اين نقد هيوم (در رابطه نداشتن هستها و بايدها) را هم مورد نقد قرار مي دهيم.جدايى «هستها» و «بايدها» در نظر هيومهيوم مي گويد: رابطهاى ميان هستها و بايدها نيست. اشكالى كه در «تئورى شناخت» باقى مي ماند، اين است كه: «بايد» و «نبايد» از «هستها» سرچشمه مي گيرد يا خير؟نقد: ارتباط هستها و بايدهاى عقلىدر پاسخ سخن هيوم مي گوييم كه بايد و نبايد عقلى، ارشادى است نه تعبدى. مثلا اين كه «بايد مادر، بچه را نگه دارد» يعنى عقلاً بجا است و اگر كسى غير از مادر، كودك را نگه دارد و مادر راضى نباشد، عقلاً نابجا است. در نتيجه، او متجاوز به حق مادر بوده و عقلاً مستحق مجازات است پس عقلاً مي توان متجاوز به حق مادر را مجازات كرد. از طرفى اين كه نگهدارى اين نوزاد حقّ مادر است و اگر كسى او را از مادرش بگيرد (عقلاً) مستحق مجازات است و كار بدى كرده است، اين را عقل درك مي كند و اين حكم، حكم عقلى است. اما موضوع ادراك عقلىِ آن حكم عقلى، عبارت از يك «موضوع طبيعى» يعنى «مادر» است. «مادر»، موضوعى طبيعى است كه در طبيعتْ موجود است. به اين ترتيب، روشن مي شود كه رابطه بين هستها و بايدها وجود دارد. چرا عقلاً بايد «مادر» كه يك موضوع طبيعى است و در ميان هستها است، «نوزاد» را نگه دارد؟ چون مادر است يعنى واقعا در جهان طبيعت، موجودى خارجى است (گرچه مي توان گفت كه عنوان مادر و نوزاد همچون عنوان علت و معلول از عناوين انتزاعى هستند اما از عناوين انتزاعى اى هستند كه منشأ انتزاعى واقعى در خارج دارند نه از عناوين اعتبارى كه هيچ منشأ انتزاعى در خارج ندارند) پس اين موجود خارجى، اين حق حضانت را هم دارد چون مادر است و ساير «حقوق طبيعى» هم لازمه عقلى درك «موضوعات طبيعى» خودشان هستند. يعنى قبول حقوق طبيعى، قبول رابطه ميان هستها و بايدها است.كسى كه از دسترنج خود چيزى را به دست مي آورد، چون محصول تلاش خودش هست، اين حق را دارد. اين رابطه بين هستها و بايدها است كه چون «دسترنج او است» پس « حق او است» و نبايد كسى آن را از وى بگيرد. اين كه «حق او است»، حكم عقل است و اگر كسى از او بگيرد مستحق مجازات است. پس در واقع حقوق طبيعى، رابطه بين هستهاى واقعى خارجى و بايدهاى عقلى را روشن مي كند، يعنى قبول حقوق طبيعى بالاخره قبول رابطه ميان هستها و بايدهاى عقلى است.
سيد محمد رضا علوي سرشكي