اشكالات گتيه به معرفت شناسي سه جزعي در رساله ي تتائوس سقراط از تتائوس جوان كه از قضا رياضيدان نيز هست مي پرسد آيا مي داني معرفت چيست ؟ اين پرسش كه اول بار در تاريخ فلسفه مطرح مي شود راه را براي مكاتب قرون بعد باز مي گذارد تا هر يك انگاره اي از معرفت را مطرح نمايند و از طريق آن چيستي جهان را كند كاو كنند.آنچه اما در رساله ي منون و تتائوس از طريق سقراط پرسيده مي شود گتيه
در رساله ي تتائوس سقراط از تتائوس جوان كه از قضا رياضيدان نيز هست مي پرسد آيا مي داني معرفت چيست ؟ اين پرسش كه اول بار در تاريخ فلسفه مطرح مي شود راه را براي مكاتب قرون بعد باز مي گذارد تا هر يك انگاره اي از معرفت را مطرح نمايند و از طريق آن چيستي جهان را كند كاو كنند.آنچه اما در رساله ي منون و تتائوس از طريق سقراط پرسيده مي شود هر گز جوابي متقن نمي يابد.با اين حال آنچه از مجموع ديالكتيك هاي مطروحه بر نظر نقش مي يابد يك تعريف قابل قبول از معرفت است.در اين تعريف كلي كه در واقع ماهيت معرفت مورد واكاوي قرار گرفته است،باور صادق موجه به عنوان معرفت (ماهيت ) بدست مي آيد. باور داشت ها در يوناني با دوكسا ( doxa)يا همان پندار برابر است.بسياري از باور هاي ما ( اعتقادات ) ما مي تواند با معرفت هم راستا شود با اين حال نمي توانيم هر باوري را معرفت بخوانيم.براي نمونه علي آسمان ابري را مشاهده مي كند.سپس به اتاقش كه پنجره اي به سمت بيرون ندارد مي رود.مادرش از او مي پرسد هوا چطور بود؟ و او پاسخ مي دهد باران خواهد باريد.درست در همان لحظه باران شروع به باريدن مي كند.علي با ديدن ابر هاي تو در تو به اين اعتقاد رسيده است كه باران خواهد باريد با اين حال از وجود باران مطلع نيست بل تنها تصادفا باورش و اتفاق منطبق با هم رخ داده اند.شايد پرسشي ساده مطرح گردد مبني بر اينكه مگر هر بار هوا ابري است امكان باران باريدن وجود ندارد؟ در پاسخ مي توان گفت كه اگر چه امكان موجود است اما در معرفت يا علم به چيزي ناچار مي بايست يك فرض را صادق شمرد.وقتي علي مي گويد باران مي بارد او در واقع حكم به وقوع يك حالت ممكن داده است.و حكم مقابل را كه همان باران نمي بارد است را لغو مي كند(اصل هو هويت). مي توان مثالي ديگر بر شمرد. حسين در پاسخ به سوال علي در باره ي شكل حكومت در فرانسه مي گويد : نظام حكومتي در فرانسه جمهوري است و هم اكنون ژاك شيراك در كاخ رياست جمهوري حكومت را در دست دارد. درست در همان لحظه شيراك وارد دفترش در كاخ رياست جمهوري مي شود.باز هم شاهد هستيم كه ادعاي معرفت تنها تصادفا با باور حسين يكساني يافته است.در همين مثال نكته ي ديگري نيز هويدا مي شود و ان اين است كه حتي صدق يك باور (( جمهوريت در فرانسه و ژاك شيراك به عنوان رئيس جمهور )) هم منجر به معرفت نمي گردد اگرچه اين دو يعني باور و صدق آن هر دو لازم اند. تنها بايد يك جزء ديگر را به باور صادق افزود و آن توجيه است. اگر حسين در همان زمان كه با علي گفتگو مي كرد از طريق تلفن مستقيم از سفارت فرانسه از وجود شيراك در دفترش مطلع مي شد آنگاه باور صادقش موجه بود.
ادموند گتيه در سال 1963 در مجله ي آناليز اشكالاتي بر اي تعريف سه جزعي كه با گزشت سال ها هنوز مورد پذيرش بود ايجاد كرد . اشكالات گتيه مي گفتند حتي با وجود توجيه باز هم معرفت مي تواند مقارن با تصادف باشد. فرض كنيد علي و رامين با هم دوست هستند.علي مي داند كه رامين يك ماشين قرمز دارد.او بار ها رامين را در حال رانندگي با ماشين قرمز ديده است. روزي در خيابان آگهي فروش ماشيني قرمز را مي بيند.مي گويد : مي دانم اين ماشين از آن رامين است.در محله ي رامين و علي ،شهاب هم يك ماشين قرمز دارد. روز بعد رامين به علي مي گويد ماشينش را فروخته.در اينجا شاهد وقوع تصادف در امر شناختي هستيم.آگهي از آن شهاب است.مي بينيد كه با وجود باور صادق موجه هنوز نمي توان حكم علي را مقارن با شناخت يا معرفت گرفت.اين مثال همانندي از تمثال گتيه است. در برابر اين اشكال سه گروه براي پاسخ گويي شكل گرفت.گروه اول تلاش نمود نظريه ي سه جزعي را با اضافه نمودن جزئيي ديگر اصلاح كنند.دسته ي دوم كل معرفت گزاره اي سه جزئي را كنار گذارد.و دسته ي اخر همچنان بر سر تعريف كلاسيك ايستاد. دسته ي اول براي نمونه به سه گزاره ي اول – باور s به p دوم – باور s به p صادق است سوم – باور s به p داراي توجيه است گزينه اي همچون چهار – توجيه s در باور كردن p نقص پذير نباشد را اضافه كردند.در اين شكل مي توان به برخي از مشكلات پاسخ داد اما باز مشكلاتي ديگر روي مي دهد. در هر حال مشكلات گتيه كه تنها در سه صفحه منتشر شد باعث باز انديشي بنيادين در مفهوم معرفت گرديد.