Home / مقاله / امنيّت پايدار و صلح جهاني

امنيّت پايدار و صلح جهاني

شناسنامه كتاب:
نام كتاب: امنيّت پايدار و صلح جهاني
مؤلف: سيد محمدرضا علوي سرشكي
فهرست مطالب
– مقدمه 9
1- ابرقدرت غرب، محور شرارت در جهان: 11
– ماهيت سازمان ملل 13
– امتيازات ابر قدرتها در سازمان ملل 21
– كارنامه سازمان ملل 23
2- زمينه سازان سلطه ستمگران جهاني: 45
الف – پوزيتيويستها 48
ب – بي دينان 57
ج – دين عدالت محور و اديان ظلم پذير 93
– نياز بشر به دين واقعاً و كاملاً الهي 105
– آيا سران ابرقدرت غرب و عوامل مزدورشان، واقعاً ايمان بخدا و قيامت دارند؟ 123
– تنها راه نجات 127
– تجربه دين واقعاً و كاملاً الهي در عصر حاضر 134
– نتيجهگيري كلي 143

3- نقدي بر نظام كنوني جهان: 155
1- نظام سياسي حاكم بر جهان 169
حقوق بينالملل عقلي و سازمان ملل: 173
تاريخچه و ماهيت سازمان ملل متحد 179
انگيزه رهبران سياسي بشري 188
2- نظام اقتصاد جهاني 201
3- نظام فرهنگي آموزشي: 219
الف- خودخواهي، مهمترين انگيزه رفتاري 225
ب- قدرتهاي كنترل كننده آن: 228
الف: حكومت 228
ب: فرهنگ 229
راسل، درباره انگيزه حاكمان 234
ماركوزه و فرهنگ پوزيتيويسمي 240
ماكس وبر آلماني 1929-1864 – پوزيتيويست 248
نقد و بررسي ما، درباره گفتههاي فوق ماكس وبر: 252
هربرت ماركوزه در نقد بر پوزيتيويسم 254
زبان آمار: 269
ديدگاه زيگموند فرويد: 279

اگوست كنت: نياز ضروري بشر به دين و روحانيت 290
ديدگاه پيربايل فرانسوي 294
نقد ما بر پيربايل و فوئرباخ: 295
دين و مذهب واقعاً الهي 315
4- تربيت اخلاقي، در نظام كنوني جهان 335

1- امنيت (در هيچ كجاي جهان) بدون صلحي جهاني، پايدار نيست
2- صلحي جهاني بدون نظام و فرهنگي مناسب، ممكن نيست
3- نظام و فرهنگ كنوني جهان، مناسب توليد جنگ و نا امني است

مقدمه امنيت پايدار و صلح جهاني، عبارت است از:
1- شناخت محور شرارت جهاني
2- شناخت زمينه سازان سلطه ستمگران
3- نقد و بررسي نظام جهان كنوني

قسمت اول:
1- أبرقدرت غرب، محور شرارت جهاني

ابرقدرت غرب، محور شرارتهاي جهاني
مقصود از ابرقدرت غرب، يعني محور شرارتهاي جهاني، همه كشورهاي غربي نيست بلكه كشورهاي انگشت شماري است كه جلودار قدرتطلبي افسارگسيخته و امپرياليستي و سلطه بر جهان به سركردگي امريكا و انگليس و فرانسه هستند كه اينك در شوراي امنيت عضو دائمي شوراي امنيت و صاحب حق وتو و به وجود آورندگان سازمان ملل هستند.

ماهيّت سازمان ملل:

توضيح: در كتاب راهنماي سازمان ملل كه توسط اداره اطلاعات سازمان ملل، گردآوري و تدوين شده و توسط منصور فراسيون، ترجمه و در انتشارات وزارت علوم و آموزش عالي در تهران، در سال هزار و سيصد و پنجاه و چهار – 1354 – هجري شمسي، چاپ شده است.
در اول بخش اول در مقدمه معرفي سازمان ملل متحد، به چنين هدفها و كلماتي، تظاهر ميكنند:
نيازها و نيّتهاي عميقي كه تاسيس سازمان ملل متحد را، ملهم بوده است در مقدمه منشور ملل متحد كه در تاريخ 26 – ژوئن 1945 – در شهر سانفرانسيسكو به امضاء رسيد، اعلام شدهاند:
هدفها:
ما مردم ملل متحد، مصمميم كه نسلهاي آينده را
1- ازبلاي جنگ كه دوبار در مدت عمر يك انسان، افراد بشر را دچار مصائب بيان ناپذير، كرده است، حفظ كنيم،
2- و ايمان خود را به حقوق بشر و ارزشهاي شخصيت انساني، به برابري حقوق مرد و زن و همچنين برابري ملتهاي بزرگ و كوچك به ايجاد شرائط لازم براي حفظ عدالت و احترام به الزامات ناشي از معاهدات و ساير حقوق بين الملل، اعلام داريم، و به پيشرفت اجتماعي و شرائط زندگي بهتر با آزادي بيشتر، كمك كنيم.
اما در واقع امر و در عمل، نخست وزير انگليس طرحي را براي تسلط بر جهان پس از پايان جنگ، در تاريخ 14 اوت 1941 بر عرشه يك ناو جنگي با هم پيمان خود، روزولت، (رئيس جمهور آنوقت ايالات متحده آمريكا)، امضاء كرد.
– و در نخستين روز سال بعد، (يعني هزار و نهصد و چهل و دو 1942) آنرا ميان بيست و شش كشور از همپيمانانشان در جنگ عليه آلمان، به امضاء رساند و نام آنرا كه اعلاميه بين المتحدين بود به اعلاميه ملل متحد، تغيير دادند
– و از آنجا كه عملي كردن و جهاني كردن يكچنين سازماني به اصطلاح، جهاني، بدون حضور روسيه و چين درجهان، ممكن نبود و يا نميتوانست آنها را به هدف جهانيشان، برساند در سال بعد، (يعني سيام اكتبر سال هزار و نهصد و چهل و سه 1943) با راضي كردن چين و روسيه به اينكه در منشور آن سازمان، تسلط بر جهان را ميان پنج كشور خودشان، در شوراي امنيت و اصلاحات سازمان ملل و غيره، قرار دهند، به امضاي روسيه و چين رساندند.
يعني در واقع، تاسيس سازماني، به ابتكار انگليس، عليه امنيت عموم مردم جهان، بجز پنج كشور ابرقدرت جهان، انجام گرفت.
(- و در كنفرانس دامبارتن اوكس در اواخر تابستان هزار و نهصد و چهل و چهار در ويلايي در واشنگتن 21 اوت 1944 و در مرحله دوم در 29 سپتامبر 1944 – چهار ابرقدرت آن زمان، يعني انگليس و امريكا و روسيه و چين به تدوين اركان سازمان ملل و شوراي امنيت كه آنها اعضاء دائمي آن و صاحب حق وتو باشند موافقت كردند).
و از آنجا كه انگليس روباه پير سياست، ميدانست در آراء در شوراي امنيت، ممكن است در مواردي، روسيه و چين با آنها همكاري نكنند در نتيجه ابرقدرت غرب، اكثريت آراء شوراي امنيت را كسب نكنند فرانسه همپيمانشان را نيز عضو دائمي شوراي امنيت و صاحب حق وتو، كردند زيرا در اروپا فرانسه نيز هميشه براي تسلط بر جهان با ابرقدرت غرب، همكاري ميكرد (گرچه در مسائلي، ميان خودشان سه ابر قدرت غرب، در مواردي داخلي و جزئي، اختلاف داشتهاند و خواهند داشت).
در نتيجه، برخلاف مقاصد به ظاهر اعلان شده منشور سازمان ملل متحد، درباره تساوي حقوق همه بشرها و حفظ امنيت و صلح براي همه كشورهاي بزرگ و كوچك، سازماني، ظهور كرد كه تنها در شعار فقط، تساوي حقوق بشر و تساوي، همه كشورهاي بزرگ و كوچك، در آن هست اما براي هميشه، در عمل و واقع، حقوق بشر و امنيت و صلح تنها براي پنج ابرقدرت و وابستگان آنها است و بس و جهان، نا امنتر از اول شد.
يعني نخستوزير آنوقت انگليسي (چرچيل) همچنانكه طرّاح اصلي شكست ابرقدرت آلمان آنروز بود كه با وارد كردن روسيه به صف نبرد عليه آلمان توانست آلمان را شكست بدهد، همچنين طراح نظام سازمان ملل به نفع سلطه ابرقدرت غرب بر جهان، براي پس از جنگ جهاني دوم است كه همچنان ابرقدرت غرب پس از جنگ جهاني دوم، تا بحال بر سازمان ملل و شوراي امنيت و جهان بر اساس منافع سرمايداران جهاني و بالاخص سرمايداران صهيونيست بر جهان و جهانيان ميتازد و هر كجاي جهان كه بخواهد جنگ يا صلح و يا تروريست، ايجاد ميكند و اگر بخواهد با در دست داشتن رسانههاي جهاني، تقصير آنرا هم به گردن مجريان بيواسطه آن جنايات، مياندازد. يعني جهان، زير حكومتاي اعلان نشده پنج ابر قدرت جهان، قرار گرفت، حكومتي در نهايت ظالمانه و جنايتكارانه كه مثلاش در تاريخ بشر، ديده نشده است.
(امتياز عضويت دائمي شوراي امنيت، تنها مخصوص ابرقدرتهاست:)
فصل پنجم منشور ملل متحد:
شوراي امنيت – تركيب
ماده 23
1- شوراي امنيت مركب از پانزده عضو سازمان ملل متحد:
جمهوري چين، فرانسه، اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، بريتانياي كبير و ايرلند شمالي و ايالات متحده امريكا، اعضاء دائم شوراي امنيت ميباشند.
2- اعضاء غير دائم شوراي امنيت براي يك دوره دو ساله، انتخاب ميگردند.
3- هر عضو شوراي امنيت يك نماينده در آن شوري، خواهد داشت.
ماده 27 (امتياز حق وتو، براي هميشه، مخصوص ابرقدرتها است:)
1- هر عضو شوراي امنيت، داراي يك رأي ميباشد.
2- تصميمات شوراي امنيت، راجع به آئين كار با راي 9 عضو اتخاذ ميشود. (اكثريت در تصميمگيري، معيار است)
3- تصميمات شوراي امنيت راجع به ساير مسائل، با راي مثبت 9 عضو، كه شامل تمام اعضاء، از جمله اعضاء دائم باشد، اتخاذ ميگردد.
(يعني اعضاء دائم شوراي امنيت كه عضو دائمي اين شوراي امنيت هستند، براي هميشه داراي حق وتو دارند و راي مثبت آنها در هر تصميم أمنيّتي، هميشه، لازم است)
(امتياز ابرقدرتها در موضوع اصلاحات:)
ماده 108 – اصلاحات:
اصلاحاتي كه در اين منشور، به عمل ميآيد زماني براي تمام اعضاء ملل متحد، لازم الاجراء، خواهد شد كه به موجب راي دو سوم اعضاء مجمع عمومي، مورد قبول قرار گيرد و توسط دو سوم اعضاء ملل متحد كه شامل كليه اعضاء دائم شوراي امنيت باشد بر طبق قوانين اساسي آنها، به تصويب رسيده باشد.
(يعني هيچ اصلاحي، بدون موافقت ابرقدرتها، ممكن نيست و در واقع، سازمان ملل، قابل اصلاح نيست).

كارنامه
سازمان ملل

در پايان جنگ جهاني دوم كه ميرفت مردم جهان پس از دو جنگ جهاني (كه بيش از سي ميليون نفر كشته و شصت ميليون نفر معلول و ناقص داشت و تمام امكانات اقتصادي و عمراني و خانهها و پلها و راهها و كارخانهها و غيره آنها نابود شده بود) از اين نابوديها درس بگيرند و مدتها زمان، در صلح و صفا و آرامش و امنيت كامل بسر برند به كمك امتيازاتي كه ابرقدرتهاي پيروز جنگ جهاني دوم در منشور سازمان ملل و شوراي امنيت، گرفتند به تهديد ساير كشورهاي جهان بالاخص جهان سوم براي زير سلطه آوردن آنها و چپاول معادن و ثروتهاي آنها، به مسابقه با يك ديگر اقدام كردند و براي اين كار، به دو جبهه، تقسيم شدند
1- يكي جبهه ابرقدرت سرمايداري غرب كه هميشه جنگهاي قرون اخير توسط آنها، برپا ميشد و بسياري از كشورهاي چهار قاره ديگر را به استعمار خود در آورده بودند،
2- و ديگر، جبهه كشورهاي سوسياليستي و كمونيستي شرق كه ميخواستند با سوسياليست و كمونيست كردن ساير كشورها، آنها را زير نفوذ و سلطه خود درآورند، در نتيجه خونريزي در مقياس كوچكتر از دو جنگ جهاني، ولي مستمر و مدام در چهار قاره جهان به نام جنگ سرد، تازه شروع شد و هر كدام از پنج ابرقدرت، در جنگها و تجاوزات كشورها به يكديگر، اگر يكي از كشورهاي متجاوز، وابسته به آنها بود در شوراي امنيت به نفع آن كشور متجاوز، از حق وتوي خود، استفاده ميكردند حتي اگر خود يكي از ابرقرتهاي وابسته به جناح شرق يا غرب جنگي تجاوز كارانهاي را شروع ميكرد باز هم جناح آنها در شوراي امنيت از حق وتو، بنفع آن متجاوز، استفاده ميكردند و ميكنند.
حتي اگر خطر جنگ جهاني سومي همچنانكه ممكن بود در سال هزار و نهصد و شصت يك، ميان امريكا و شوروي سابق بر سر مسئله كشور كوبا رخ دهد چنين سازمان ملل و شوراي امنيتاي، هيچ قدرت بازدارندگي را نداشت و ندارد، با وجودي كه سازمان ملل متحد در ابتداي تاسيساش، به بهانه اينكه ما ميخواهيم جلو جنگ جهاني ديگر را بگيريم تشكيل شد اما با اين خصوصيتهايي كه تشكيل شد هرگز سازمان ملل متحد، نميتواند جلو جنگ جهاني ديگر را ميان ابرقدرتها بگيرد و لذا بهانهاي دروغين بود براي اغفال مردم جهان و زير نفوذ خود درآوردن اكثريت ملتهاي غافل جهان.
در حاليكه در مقاصد منشور سازماني ملل، هدف اول از تشكيل سازمان ملل را، جلوگيري از جنگ جهاني، قرار دادهاند و سپس حفظ امنيت جهاني و اجراي عدالت ميان كشورها كه آنهم با خصوصيات اين سازمان ملل و امتيازات پنج ابرقدرت، عدالت جهاني و امنيت، عملي نيست در نتيجه ابرقدرتهاي پنجگانه در نفوذ و تصاحب منافع كشورهاي چهار قاره ديگر جهان با هم مسابقه گذارده بودند مثلاً انگليس با همكاري امريكا به بهانه اينكه يهوديان، توسط دولت اروپايي آلمان نازي، مظلوم واقع شدهاند قسمتي از خاك فلسطين را در آسيا و خاور ميانه، به آنها داد تا در آنجا، حكومت نژاد پرستانه صهيونيستي، تشكيل شود كه شد سپس انگليس پادگانهايي كه در فلسطين، داشت شبانه آنها را خالي كرد و به سربازان و ارتش آن دولت نژادپرست صهيونيستي داد تا صبح آن روز، كودتايي نظامي كنند و ساير اراضي فلسطين را بگيرند. وقتي اين تجاوز اسرائيل به خاك همسايگاناش در شوراي امنيت مطرح ميشد امريكا و انگليس و يا فرانسه از حق وتويشان به نفع اسرائيل، استفاده ميكردند و هميشه اسرائيل، هم با دلارهايي كه امريكا به آنها ميداد و تجهيزات نظامي و حمايت در شوراي امنيت، تشويق ميشد خاك خود را گسترش دهد و پيوسته از خاك همسايگاناش به كشور به ناحق تشكيل شدهاش به افزايد.
اين خونريزي و جنگ اسرائيل با مسلمانان پس از تشكيل سازمان ملل همچنان ادامه دارد و زن و كودك فلسطيني و مردم بيگناه فلسطين، زير موشكها و تانكها و تجاوز دولت صهيونيستي اسرائيل نابود ميشوند.
در حاليكه اگر ابرقدرت غرب، دلاش براي يهوديان ميسوخت بجاي آنكه زمينهاي فلسطينيان را در آسيا و خاور ميانه، غصب كند و صهيونيستها را به خاور ميانه منتقل كند در همان خاك آلمان كه به آنها ظلم شده بود، مسكن ميداد و يا در خود كشور انگليس و فرانسه و ايالات متحده آمريكا، مسكن ميدادند نه در ميان كشورهاي اسلامي كه هيچ ظلمي به يهوديان نكردند و هيچ تناسبي با آنها ندارند و تنها اينك به خاطر ظلمي كه از طرف صهيونيستها به آنها شده و ميشود، اعتراض دارند. (و بسياري از خود يهوديان كه به سرزمين اسرائيل، مهاجرت كردهاند از جنگ خسته شدهاند و در فكر مهاجرت معكوس هستند).
آنقدر كه من يادم ميآيد كه متولد پس از جنگ جهاني دوم هستم پيوسته ابرقدرتهاي شرق و غرب در تصاحب و كودتا در كشورهاي جهان سوم و در چهار قاره جهان با هم مسابقه داشتند همين كشور عراق روزي زير نفوذ انگليس بود روز ديگر، كمونيستهاي عراقي در آن كودتاي نظامي كردند و نظامي وابسته به ابرقدرت شرق، بوجود آوردند و روز بعد باز جاسوسان وابسته به غرب، كودتا كردند و رژيم وابسته به غرب بوجود آوردند همين يمن شمالاش دست غرب بود يعني در آن دولتي وابسته به غرب، حكومت ميكرد و جنوباش حكومتي وابسته به شرق
همين كشور كره كه اينك هم جنوباش حكومتي وابسته به غرب است و در شمالاش، حكومتي وابسته به شرق همچنين در ساير كشورهاي افريقا و اسيا و خاور ميانه و حتي در كشورهاي امريكاي لاتين نيز رقابتاي ميان ابر قدرت غرب كه داراي پيمان نظامي ناتو است با ابر قدرت شرق كه آنوقت دولت اتحاد جماهير شوروي و چين بود پيوسته خون مردم جهان سوم بر سر اختلاف و رقابت ابرقدرت غرب و ابرقدرت شرق براي سلطه به جهان سوم، ميريخت.
اين نتيجه تاسيس سازمان ملل متحدي است كه سلطه بر جهان را در شوراي امنيت و سازمان ملل براي پنج ابر قدرت جهان نهادينه كرده است.

اين رقابت بين ابرقدرت غرب و ابرقدرت شرق براي سلطه بيشتر بر بقيه جهان، پس از انقلاب اسلامي جمهوري اسلامي ايران به همكاري آنها، عليه جمهوري اسلامي ايران (در تجاوز صدام حسين به جمهوري اسلامي ايران) مبدل شد و پنج ابرقدرت شوراي امنيت سازمان ملل براي حمايت از تجاوز صدام حسين، به عمق خاك ايران با هم، همكاري ميكردند و بهترين اسلحهها و بمبهاي خود را براي نابود كردن جمهوري اسلامي ايران به صدام متجاوز ميدادند زيرا ابرقدرت غرب، شوروي سابق را فريب داده بود به اينكه جمهوري اسلامي ايران مبتني بر اعتقاد به خدا و دين است كه شما كمونيستها آنرا قبول نداريد و اگر به صدام متجاوز به ايران، كمك نكنيد با پيروزي جمهوري اسلامي ايران در آينده مردم مسلمان شما هم متمايل به جمهوري اسلامي ايران و انقلابي ديني ميشوند پس شما هم با ما عليه جمهوري اسلامي ايران كمك كنيد كه شوروي سابق، اين كار را كرد و هشت سال، پنج ابرقدرت جهان، صدام متجاوز را عليه ايران، تجهيز و حمايت ميكردند ولي مردم جمهوري اسلامي ايران همچنان با فداكاري كشور خود را نجات دادند و نگذاردند شكست بخورد، در نتيجه شوراي امنيت قرارداد آتش بس را بست و ايران نيز آنرا پذيرفت. و از طرف ديگر اتحاد جماهير شوروي هم با دسيسه و حمايتهاي ابرقرت غرب، متلاشي شد، پس از اين دو واقعه، اتحاد جماهير شوروي به كشور روسيه، تقليل يافت و كشور روسيه همچون چين كمونيست، ديگر از شرارت جهاني، گويا دست كشيد و ابرقدرت غرب، به راحتي كشور آلمان شرقي را جزو كشور آلمان زير نفوذ ابرقدرت غرب در آورد و همچنين الباني و غيره را
اينك پس از تلاش اتحاد جماهير شوروي سابق و نظام بي المللي كمونيستي كه متلاشي شد ديگر ابرقدرت شرق، تقريباً سر جاي خودش نشست و دست از شرارت و تسلط بر جهان برداشت؛
اما اينك ابرقدرت غرب، و در راس آنها، ايالات متحده آمريكا از تلاش شوروي و شكست كمونيست جهاني، ذوق زده شد و به شرارت خود، و تسلط بر جهان افزود
اينك ابر قدرت غرب و در رأس آن، انگليس و امريكا و فرانسه هستند كه در آسيا و خاور ميانه به اسرائيل، در تجاوز به همسايگانش، كمك ميكنند و از دولت وابستهشان در عربستان و غيره به ايجاد تروريست جهاني همچون طالبان و داعش و بوكوحرام و غيره، كمك تسليحاتي و اطلاعاتي و غيره ميرسانند.
اگر تاريخ را از زمان شاه ايران (محمدرضا پهلوي) شروع كنيم شاه ايران حكومتي استبدادي و ديكتاتوري و خودكامه داشت و در واقع در كودتاي زمان مصدق، توسط حمايت امريكا و انگليس روي كار آمده بود. بر ايران حكومت ميكرد و امريكا و انگليس و بالاخص اسرائيل بر تمام سرنوشت ايران حاكم بودند و سازمان اطلاعات و امنيت ايران با مستشاري آنها اداره ميشد و در آنجا مردمي كه خواهان استقلال كشور و نظام انتخاباتي غير استبدادي و غير ديكتاتوري بودند بطور شكنجههاي قرون وسطايي بلكه بدتر از آن، شكنجه ميشدند و چه بسيار كسان كه زير شكنجه ميمردند من از دوست بلا واسطه خود آقاي صالح همداني كه معلمي متدين بود شنيدم كه به بهانه اينكه بعضي از شاگرداناش به نظام استبدادي و ديكتاتوري و مزدور غرب كه تمام معادن و ثروت كشور را با قيمتي ناچيز به آنها ميداد اعتراض داشتند آقاي صالح همداني معلم را به همين خاطر، سالها در زندان كميته ميدان توپخانه آنروز با كابل برق ميزدند كه گوشتهاي پايش متلاشي ميشد و خودش بيهوش و بعضي از دوستاناش در همان زندان زير شكنجه از دنيا رفتند.
بعضي زندانيان سياسي را زير نظر مستشاران غربي و اسرائيلي، ناخنهاي آنها را با انبردست ميكشيدند بعضي را دندانهايشان را ميكنند بعضي را زيرشان، اجاق، داغ ميگذاردند بعضي را در كوره جلو چشم بقيه زندانيان ميسوزاندند به بعضي تجاوز جنسي ميكردند و چشم بعضي از زندانيان را در ميآوردند و بعضي را انواع و اقسام شكنجه هاي ديگر كه مستشارات اسرائيلي و امريكايي به آنها داده بودند ميكردند.
اين كارها و امثال اين كارها بود كه مردم ايران، قيام كردند و يكپارچه در خيابانها تظاهرات مسالمتآميز كردند كه در ميدان ژاله در تاريخ هفدهم شهريور همه آنها را به رگبار مسلسل بستند و مردم بسيار زيادي را كشتند اما همچنان ابرقدرت غرب از شاه ديكتاتور، حمايت ميكرد و مستشارن امريكا شاه را بر اين رفتارش، راهنمايي و تشويق ميكردند كه همين كارهاي شاه با دستور مستشاران اسرائيلي و امريكايي براي سربازان ايران و درجه داران و افسران آنها روشن شد در نتيجه دست به مخالفت با شاه و سرپيچي از دستور فرماندهانشان زدند و بعضي از فرماندهانشان را كه به جنايات دست ميزدند كشتند و ارتش از فرمان شاه خارج شد و به اطاعت از امام خميني رهبر مذهبي مخالف شاه، در آمد.
بعد از اين واقعه و انقلاب اسلامي ايران، همچنان سفارت امريكا، جاسوسي عليه جمهوري اسلامي ميكرد و توسط گروههاي وابستهشان در ايران، عليه حاكميت تشويق ميكردند و به آنها اسلحه ميرساندند و آنها نيز دست به كشتار مردم ميزدند در نتيجه سفارت امريكا توسط دانشجويان طرفدار انقلاب اسلامي، تسخير شد و سفير و كاركنان آن، در مكانهايي زنداني شدند.
دولت ايالات متحده امريكا به چند عمليات نظامي در طبس و غيره دست زد كه موفق هم نشد اما بالاخره از طريق ديپلماسي، مسئله حل شد و گروگانهاي سفارت امريكا به امريكا برگشتند لكن امريكا به صدام حسين رئيس جمهور ديكتاتوري عراق، چراغ سبز براي حمله به ايران و ساقط كردن حكومت مردمي ايران، نشان داد كه صدام پس از داشتن قويترين ارتش در منطقه و حمايتهاي ابرقدرتهاي شرق و غرب جهان، به سرزمين ايران حمله كرد و پس از كشتن زن و كودك و مردم بيگناه و خراب كردن خانههاي مردم ايران در خوزستان و غيره با بمب و موشك و تانك و غيره به عمق دويست كيلومتري ايران نفوذ كرد و مردم بيگناه بيشماري را نابود و اموال و خانه هاي آنها را ويران كرد با كمك همه ابر قدرتها در ضمن تجاوز حتي با كمك هواپيماهاي اواكس امريكا و هواپيماهاي مخصوص فرانسه و بمبهاي شيميايي كه آلمان به صدام در حال جنگ ميداد و كمكهاي نظامي و تسليحاتي انگليسي و غيره.
ظلمهايي كه ابرقدرت غرب و در راس آنها، امريكا در زمان شاه توسط شاه بر ايران كرد و حتي بدترين شكنجه ها را به مردم ايران دادند و حتي مردم را كه در خيابان در ميدان ژاله، تظاهرات مسالمت آميز ميكردند قتل عام كردند بجاي خود، پس از شاه هم، امريكا و هم پيمانهايش از سران غرب به صدام حسين در تجاوز به ايران و ادامه اشغال خاك ايران نهايت كمك را كردند و حتي پس از پايان جنگ هشت ساله صدام عليه ايران باز هم همچنان امريكا و ابر قدرت غرب، گروههاي تروريستي عليه ايران و عليه كشورهاي دوست ايران همچون عراق و سوريه را توسط عربستان مزدورشان ايجاد كردند اينبار، ديگر در اين شرارت ابرقدرت غرب، تنها بود و ديگر ابرقدرت شرق يعني روسيه و چين همراه ابرقدرت غرب، تروريست، پروري نميكند و داعش و طالبان و بوكوحرام و غيره از گروههاي تكفيري را ايجاد نكردهاند اين گروهها اينك تنها فرزند و مولود نامشروع ابرقدرت غرب هستند گروههاي تروريستي كه به هيچكدام از حقوق بشر و قوانين بين المللي، پايبند نيستند و حتي زن و كودك را ميكشتند و آنها را سر ميبرند بطوري كه بعضي از اين گروههاي تروريستي پس از كشتن آن فرد انساني، سينهاش را ميشكافد و دل و قلب قرباني را بيرون ميآورد و به دندان ميگرفتند تا بخورند كه رئيس جمهور روسيه در خطابي به ايالات متحده و ابر قدرت محور غرب ميگويد شما چنين تروريستهاي وحشي را كمك ميكنيد كه پس از كشتن انسان مورد نظرشان، قلباش را به دندان ميگيرند يعني در تاريخ بشر حتي در ميان وحشيترين متجاوزان تاريخ بشر همچون تاتار و مغول و غيره چنين ديده نشده است كه اينك ابرقدرت غرب، بوجود آورنده تروريستهاي بينالمللي و كمك كننده بانها است.
يعني رئيس جمهور روسيه، ميخواهد به رئيس جمهور ايالات متحده امريكا و دولت انگليس و فرانسه و غيره بگويد شما كه شعار انسان دوستي و تمدن را ميدهيد از وحشيترين وحشيان تاريخ بشر، وحشيتريد چون اين تروريستها را، شما و دولتهاي مزدورتان همچون عربستان بوجود آمدهايد و همچنان با توجه به جنايات آنها، بانها براي جنايت كردن بيشتر، كمك ميكنيد. محضكتر اينكه ايالات متحده امريكا پس از اين گفتار رئيس جمهور روسيه، اتحاديهاي در ظاهر، عليه تروريست جهاني، تشكيل داد با همكاري همان همپيمان هايش از غرب و همپيمان هايش از دولتهاي وابستهاش همچون عربستان با اجلاسي كه در رسانههاي جهاني، نهايت تبليغ را بنفع آنها به اينكه امريكا و عربستان و وابستگانشان مخالف اين تروريست جهاني هستند اين در حالي بود كه همچنان دلارهاي امريكايي و اسلحههاي جديد غربي، در عمل و باطن، توسط عربستان به تروريست ها ميرسيد و تا اينك كه سال دو هزار و هفده هست ميرسد؛
جالب آنكه تروريستها پس از اشغال اكثر سرزمين عراق و سوريه، نفت خام چاههاي نفت عراق و سوريه را توسط لوله و تانكرهاي نفتي به اسرائيل و نيز به تركيه حمل ميكردند تا در پالايشگاههاي تركيه و بعضي از كشورهاي غربي وابسته به امريكا، تصفيه شود و پول دلارهاي نفتي به تروريستهاي دزد نفت برگردد تا با اين پول ها، تروريستها بتوانند به تجاوز و جنايت ادامه دهد و تا مدتها، كسي نميدانست كه نفت خام اين چاهها كه بيواسطه قابل خوردن نيست و قابل استفاده در ماشينهاي جنگي تروريستها نيست به چه پالايشگاهي ميرود و به چه وسيله به اسرائيل و تركيه و كشورهاي غربي وابسته به امريكا ميرود تا آنكه روسيه در حمايت از ايران و دولت عراق و دولت سوريه كه بطور جدي با تروريستها ميجنگيدند هواپيماهايي از روسيه براي بمباران تروريستها رفت كه دولت تركيه با موشكهايش هواپيماي روسيه را كه ميرفت تروريستها را بمباران كند، زد لكن روسيه خويشتنداري كرد و گفت من در وقت مناسب جواب تركيه را ميدهم تنها كاري كه روسيه كرد توسط ماهواره هايش تصوير تانكرهاي نفتي را كه در صفي طولاني نفت خام چاههاي نفت مورد اشغال تروريستها را به اسرائيل و تركيه ميبرد در رسانههايش نشان داد كه اين ابر قدرت محور غرب است كه مخفيانه به نفع تروريستها، نفت خام دزدي شده توسط تروريستها را از طريق تركيه به پالايشگاههاي دولتهاي غربي وابسته به ابرقدر غرب ميرساند تا پس از پالايش پول آنرا به تروريستها برسانند.
ابر قدرت غرب نه تنها در خاور ميانه و آسيا بلكه در افريقا و ليبي و حتي در امريكاي لاتين همچنان فتنه ميكند و سبب كشتار مردم بيگناه ميشود.
– حال بعضي از سادهانديشان ميگويند روسيه و چين هم يعني ابر قدرت شرق هم همچون ايالات متحده امريكا به فكر منافع خودش هست پس فرقي با هم نميكنند؛
– اين سادهانديشان، غافل از اين هستند كه دنبال منافع مشروع بودن، عيب نيست همه انسانها، دنبال منافع مشروع خودشاناند اما دزدي و غارت ثروت مردم مستضعف جهان و كشتار مردم بيگناه زن و كودك و غيره و به راه انداختن جنگ يا حمايت از متجاوز در جنگ يا حمايت پنهاني از تروريستهاييكه حتي قلب قرباني خود را به دندان ميگيرند و بالاترين شكنجهها را به زندانيان نشان ميدهند اين ديگر تنها دنبال منافع شخصي مشروع خود بودن، نيست اينها ديگر، جناياتي است كه تاتار و مغول هم مرتكب نشدند و اينك در انحصار ابرقدرت غرب است كه نقشه آنها را ميكشد و توسط مزدورانشان همچون عربستان و غيره، آنها را اجراء ميكنند.
پس ميتوان نتيجه گرفت كه ابرقدرت غرب اينك تنها محور شرارت در جهان است.
آقاي اوباما رئيس جمهور سابق ايالات امريكا در يكي از سخنرانيهايش رفتار دولتاش را توجيه ميكرد و ميگفت: درست است كه دولت عربستان، دولتي پادشاهي استبدادي ديكتاتوري است اما منافع كشور ما در داشتن دوستي و ارتباط و تجارت با آنها است همچنانكه ترامپ اينك ميگويد: كه دولت عربستان دولتي ثروتمند است همچون گاو شيردهي است كه ما بخاطر منافع كشورمان ميخواهيم با فروش سلاح آنها را به دوشيم.
من اولاً در پاسخ به اين گفته رئيس جمهوريهاي ايالات متحده امريكا ميگويم اگر شما، شعار اومانيستي و انسان دوستي ميدهيد كدام عدالت و انسان دوستي، اجازه ميدهد شما سلاح به جنايتكاري بدهيد كه سر مردم بيگناهش را ميبرد آنهم دولتي شاهنشاهي استبدادي ديكتاتوري كه با كشتن مردماش نميگذارد مردماش دولت مورد نظر خودشان را انتخاب كند.
ثانياً فروش سلاح به كشورهاي تروريست پرور همچون دولت عربستان بنفع مردم امريكا نيست بلكه به نفع سرمايداران توليد كننده اين سلاحها است نه بنفع مردم عادي امريكا بلكه فرستادن ناو جنگي و مستشار امريكائي و سرباز امريكايي به عراق و افغانستان و اين مناطق و هواپيماهاي شناسايي و غيره بدون هزينه براي دولت و مردم امريكا نيست كه اين هزينهها را دولت امريكا با اضافه كردن بر مالياتهايش از مردم امريكا ميگيرد يعني به ضرر مردم امريكا است و لذا از زمان درگيري امريكا در آسيا و خاورميانه و افريقا و غيره، وضع اقتصادي دولت امريكا، بدتر شده و بدهكاريهايش بيشتر شده است اين حرفهاي دروغ را دولتهاي محور ابرقدرت غرب ميزنند تا مردمشان را بيشتر گول بزنند و خواب كنند مگر ايجاد اين تروريست جهاني توسط دولتهاي ابرقدرت غرب، بنفع امنيت جهان و حتي آيا بنفع امنيت امريكا و كشورهاي غربي، تمام شده است.
البته امروزه براي همه محققين، روشن شده كه رئيس جمهورها در امريكا و در خيلي از كشورها، سياستهاي اصلي كشور را نميريزد بلكه غالباً اينها عروسكهايي هستند در دست فرماسيونهايي كه در مركز اطلاعاتي و امنيتي اين دولتها، مستقراند در مراكز امنيتي و اطلاعات دولت امريكا و دولت انگليس و دولت فرانسه و پيمان ناتو و امثال اينها هستند و اين نقشهها را ميكشند و اين رئيس جمهورها، آنها را عملي ميكنند و لذا مشاهده ميشود كه ترامپ دردوران نامزدياش براي جلب آراء مردماش، وعدههايي ميدهد كه دقيقاً اينك برعكس آن، عمل ميكند مثل پايان دادن به تروريست در منطقه خاور ميانه كه اينك با فروش بيش از صد ميليارد سلاح به حاميان باطني تروريست يعني عربستان، بحرين، امارات و كمكهاي اطلاعاتي و حمايتهاي ديپلماسي به آنها بيش از اوباما، از تروريست جهاني، حمايت ميكند و قويتر از اوباما بر طبل جنگ ميكوبد.
سرمايداران صهيونيست جهاني با تسلط بر رسانههاي جهاني و دروغگويي سياستمدارانشان، مردم خودشان و مردم جهان را در خواب غفلت و نا آگاهي واقعي نگهداشتند و مردمشان گول حيلههاي آنها را ميخورند.
اينك ابرقدرت غرب، گرگ جان بشريت شده و نقشههاي ايجاد جنگ و ايجاد تروريست جهاني را در پنهان و باطن ميريزد و توسط وابستگانش عملي ميكند ولي همچنان در تبليغات و رسانههاي جهاني، تروريست را محكوم و خود را مخالف جنگ و تروريست معرفي ميكند در واقع در شوراي امنيت، بجاي قاضي و هيئت منصفه مينشيند و درباره حوادث جهان، قضاوت ميكند اينك مردم جهان همچون گوسفنداني ميمانند كه گرگ جهان، يعني ابرقدرت غرب، بجاي چوپان جهان در سازمان ملل و وشوراي امنيت، نشسته است و جهان را به ميل خود اداره ميكند اينك جهان بهشتي براي گرگان بشريت شده است و مردم جهان هم گوسفنداني كه گفته هاي رسانههاي صهيونيستي را باور و قبول ميكنند.

قسمت دوم:
2- زمينه سازان سلطه ستمگران أمپرياليست:
الف- پوزيتيويستها كه مفهوم خوبي عدالت و بدي ظلم را مفاهيمي جعلي و غير واقعي ميدانند.
ب- بيدينان كه تعهدي به اصول نخستين اخلاق و عدالت ندارند.
ج- اديان ظلمپذير كه سفارش پيروي از حاكم ميكنند حتي اگر حاكم ستمگر باشد همچون مسيحيت فعلي تحريف شده و مسلمانان غير شيعه

الف: اگر من همچون يك پوزيتيويست حسگراي افراطي،
1- آنچه معلوم و يقيني براي من است را، منحصر به آنچيزي بدانم كه فقط مورد مشاهده حسي حواس پنجگانه من است و بس
2- و بالعكس آنچه محسوس به حواس پنجگانه من نيست، را مشكوك يا معدوم و خرافه بدانم در نتيجه، علم من، منحصر به مقدار علم حيوانات، ميشود بلكه كمتر و كوچكتر از علم حيوانات ميشود زيرا بعضي از حيوانات، در حواس پنجگانهاي (و چشمي و گوش و شامهاي)، قويتر از انسان هستند؛
ديگر ما، چگونه ميتوانيم از افتادن يك سيب، نيروي جاذبه زمين را كشف كنيم و يا وجود اتم را (كه ميلياردها بار كوچكتر از چيزهاي ريزي است كه ميتوانيم مشاهده حسي كنيم) را كشف كنيم يا چگونه ما، ميتوانيم كشف كنيم كه جسم رنگي كه ما آنرا پر از ماده، احساس ميكنيم اكثر حجم آن، خلاء است و جرم اتمي كه درون آن، هست يك ميلياردم، حجم آن هم نيست؛
اگر ما براي شناخت علميمان از عقلمان، كمك نگيريم از كجا ميتوانيم قوانين كلي تجربي را كشف كنيم ك بينهايت مصاديق دارد و ما تنها يك مصداق يا چند مصداق معدود و محدود آن را مشاهده حسي كردهايم
چرا حيوانات با وجودي كه بعضي از آنها، حواس پنجگانه قويتر از ما، انسانها دارند، علوم تجربي مثل ما ندارند.
و نميتوانند مثل انسان، علوم رياضي داشته باشند و قوانين كلي و ضروري رياضيات و هندسه استدلالي را كشف كنند.
آيا حقوق طبيعي، يعني حقوق ذاتي و عقلي انسانها را همچون حق مادر براي حضانت نوزادش را و حق هر انسان براي ادامه حياتاش را و حق هر انسان عاقل و مختاري براي بستن قراردادش را و حتي حق وفاي بعهد و لزوم عمل به قراردادش را كه زيربناي همه قراردادهاي بشري است را بجز عقل ميتواند كشف كند و آيا مصداق واقعي عدالت را كه عمل به حقوق طبيعي و حقوق قراردادي مبتني بر حقوق طبيعي است است را بجز عقل ميتواند، كشف كند.
چرا ما، شناخت را در انسان، منحصر به شناخت جزئي حسي كنيم تا در توجيه كليت علوم انساني و علوم عقلي و حتّي در اثبات كليت علوم تجربي بمانيم.
آيا ميتوان گفت لزوم وفاي به عهد چون شناختي عقلي است و قابل مشاهده حسي نيست، واقعيت ندارد و يا آيا ميتوان گفت چون لزوم وفاي بعهد، قابل مشاهده حسي نيست پس مشكوك است و لازم الوفا نيست و يا چون قابل مشاهده حسي (حواس پنجگانه ما)، نيست، خرافه است آيا ميتوان گفت: بايد و نبايدهاي عقلي چون شناختي مربوط به هستهاي محسوس مادي نيست و مربوط به حقوق عقلي و بايدها و نبايدهاي عقلي است، علمي نيست و خرافه است يا مشكوك است و ميتوان از آن، صرف نظر كرد.
آيا علم آنطور كه حس گرايان افراطي و پوزيتيويستها ميگويد، تنها منحصر به شناختهاي جزئي حسي است.
و علم، تنها مولود حواس پنجگانه است يا آنكه بايد قبول كنيم كه عقل هم در توليد علم، دخالت دارد يا فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق كه حقوق طبيعي و مصاديق بديهي و نخستين حقوق طبيعي و عدالت و اصول نخستين اخلاق انساني را كشف ميكند بگوئيم علم نيست؟!!!
چون از توان حواس پنجگانه، خارج است مثلاً چشم، چيزهاي رنگي را مشاهده ميكند اجسام مادي را مشاهده ميكند اما حقوق ذاتي انسان مثل حق حيات و حق برابر انسانها و…، قابل مشاهده حسي نيست پس بگوئيم يقيني و علمي نيست؟
و يا بگوئيم حقوق، همهاش قراردادي است و حقوق ذاتي و طبيعي و عقلي نداريم مثلاً اينكه لزوم وفاي بعهد و قرارداد كه حقي طبيعي و ذاتي و غير قابل تغيير هست را منكر شويم و بگوئيم:
– (اشكال كنيم باينكه:) قرارداد، طبعاً لزوم وفا ندارد يعني بعضي از انسانهاي نخستين براي اولين بار قرارداد كردند كه قرارداد لازم الوفا شود و از آن وقت، به بعد قرارداد لازم الوفا شد.
ما در پاسخ اين گفته ميگوئيم: همان قرارداد نخستين انسانها هم اگر طبعاً و عقلاً، لازم الوفا نبود (و اگر قرارداد، ذاتاً و طبعاً و عقلاً، لازم الوفاء نيست) در نتيجه، هيچ قراردادي نميتواند لازم الوفاء شود حتي آن قرارداد بر اينكه از امروز به بعد، قرارداد بايد لازم الوفاء باشد را قرارداد كنيم.
و يا شرط اينكه، طرفين قرارداد، بايد عاقل و مختار باشند، اگر ذاتي و طبيعي و از احكام عقلي هر قرارداد نباشد چه كساني اين شرطهاي عقل و اختيار را براي قرارداد وضع كردند يعني چه كساني، وضع كردند آيا كودكان و ديوانگان و انسانهاي مجبور و مكره به قرارداد، خود را از مصاديق لازم الوفاء بودن قرارداد، خارج كردند آيا در آن قرارداد، خروج اطفال و ديوانگان و مجبورين از قراردادهاي لازم الوفاء، خود اطفال و ديوانگان و مجبورين، خودشان رضايت به بياعتباري قراردادشان دادند يا اينكه واقعاً اين شرط، از احكام بديهي و نخستين و از ذاتيات طبيعت قرارداد است كه عقل سليم هر انساني به آن، حكم ميكند.
خلاصه اينكه حقوق ذاتي عقلي كه همان حقوق طبيعي در غرب، ناميده ميشود و در شرق به حقوق عقلي ناميده ميشود تنها حكم عقل سليم و زيربناء و اساس هر قرارداد و نيز از اصول نخستين اخلاق است كه تنها عقل، آنرا كشف ميكند و زيربناء فرهنگ عقلاني انسانها را تشكيل ميدهد كه با از دست دادن اين اصول، انسان با حيوانات وحشي، هيچ تفاوتي نميكند پس علم، منحصر به توليد حواس پنجگانه من نيست و نيز كشف نيروي جاذبه و كشف اتم از طريق قانون عليت و كشف حقوق ذاتي انسانها و اصول بديهي و نخستين اخلاق هم، جزو علم است نه ساخته قرارداد و نه خرافه كه پوزيتيويستها چنين خيال ميكنند كه آنچه مولود و ساخته حواس پنجگانه ما است علم است و غير آن، علم نيست بلكه خرافه است يا رفتاري بيپايه و خودسرانه آنها است، كه ميتوان و يا بايد آنرا رها كرد.
در نتيجه اين جملهها كه انسان، داراي حقوق ذاتي است و اين حقوق ذاتي انسانها، اساس هر قراردادي است و عملاً، اجراء اين حقوق ذاتي مصداق عدالت است و عدالت ذاتاً كاري، خوب است و تعدي به حقوق انسانها، ظلم و ذاتاً كار زشتي است نزد انسان حسگراي افراطي يعني پوزيتيويست، اين حقايق، واقعيت ندارد و يا خرافه است و يا ساختهاي بي اساس است.
و لذا يك پوزيتيويست همچون دوركيم به اصطلاح جامعهشناس ميگويد:
نگوئيد: كه چون فلان عمل، جنايت است وجدان جمع و انسانها را جريحهدار كرده است
بلكه بگوئيد: چون آن عمل، وجدان جمع را جريحهدار كرده است پس جرم است
يعني دوركيم ميخواهد بگويد: هيچ عملي ذاتاً خوب يا بد نيست. ولي دوركيم بلافاصله از گفته باطلاش، نتيجه ميگيرد كه بنابر اين، ما بايد آدمكشي را نزد انسانها، زشت معرفي كنيم تا انسانها بخاطر زشتياش وجداناً، انجام ندهند.
در حاليكه اين گفته آقاي دوركيم، درست با گفته سابقاش تناقض دارد كه ميگفت: هيچ عملي ذاتاً خوب يا ذاتاً بد نيست. ما به آقاي دوركيم ميگوئيم: اگر هچ عملي ذاتاً بد نيست چرا شما ميگوئيد سعي كنيم مردم آدمكشي نكنند اگر هيچ عملي ذاتاً بد نيست يعني حتي آدمكشي و ايجاد نا امني، در جامعه هم، ذاتاً بد نيست پس چرا ما بايد سعي كنيم آدمكشي و نا امني در جامعه، رواج پيدا نكند يعني آقاي دوركيم بطور تلويحي و ضمني، ميپذيرد كه بعضي از رفتارها، ذاتاً و عقلاً، بد است و نميتوان آنرا خوب دانست مثل آدمكشي و ايجاد ناامني.
آقاي گروتيوس ميگويد: بعضي از رفتارها ذاتاً خوب است كه حتي خدا هم نميتواند آنرا بد كند و بعضي از رفتارها بد است خدا هم نميتواند آنها را خوب كند. يعني بعضي از رفتارها، ذاتاً بد است و بعضي از رفتارها، ذاتاً خوب است و عقل، خوبي و بدي آنرا كشف ميكند.
در هر حال در اواسط قرن بيستم آقاي هربرت ماكوزه، از گروه دانشمندان مكتب فرانكفورت، Herbert Marcuse ميگويد: تفكر پوزيتيويسمي كه خوبي و بدي ذاتي بعضي از رفتارها را انكار ميكند در واقع زمينهساز سلطه ستمگران است و ستمگران در چنين فرهنگي پوزيتيويسمي، ميتوانند ستم كنند كه مردم، به خوبي ذاتي عدالت و احسان و بدي ذاتي ظلم و تعدي، معتقد نباشند در نتيجه در مقابل ستمگران و حكومتهاي ستمگر، قيام عمومي، نكنند.
پس تفكر پوزيتيويسمي كه منكر خوبي ذاتي عدالت و نيكوكاري و منكر بدي ذاتي ظلم و تعدي است يكي از زمينههاي بقاي ستمگري در جهان است و ماداميكه مردم همچون ماكس وبر پوزيتيويست و امثال آنها، منكر خوبي ذاتي عدالت و بدي ظلم باشند در نتيجه ابرقدرتهاي ستمگر و حكام ستمگر، ميتوانند به راحتي به ستمگريشان ادامه دهند. تفكر پوزيتيويسمي كه اينك بر دانشگاهها و مراكز آموزشي جهان، حاكم است، براي ستمگران جهان همچون فضاء و هوايي است كه ميتوانند در آن تنفس كنند و ادام حيات دهند.
و بر همين اساس است كه رئيس جمهور وقت امريكا، يعني اوباما در پاسخ به اشكال بعضي از مردم كه ميگويند چرا دولت ايالات متحده امريكا (كه ميگويد طرفدار آزادي و عدالت هستم) با دولت سعودي، دوستي و همكاري ميكند و به آنها، كمك نظامي و غير ميكند تا آنها به جناياتشان، عليه بشريت ادامه دهند، اوباما، پاسخ ميدهد چون اين دوستي و معاملات، به نفع كشور امريكا است ما با دولت مستبد و ديكتاتور سعودي، دوستي ميكنيم و دبير كل سازمان ملل هم، وقتي دولت سعودي را كه زن و كودك و مردم بيگناه يمن را با بمباران ميكشد از ليست ناقضين حقوق بشر، خارج ميكند، اعلان ميكند من اين كار زشت را بخاطر اين كردم كه دولت عربستان همچنان كمك مالي به سازمان ملل بكند يعني منافع مالي سازمان ملل در اين است كه صاحبان قدرت و پول، كودكان و زنان و انسانهاي بيگناه را بتوانند بكشند و هر چه ميخواهند به بشريت ظلم بكنند در صورتي كه در مقابل اين جنايات، كمك ماليشان را به سازمان ملل قطع نكنند.
حال ما به آقاي دبير كل سازمان ملل و رئيس جمهوران آمريكا، كه بخاطر منافعشان به جنايت كاران جهاني، كمك ميكنند و حتي خودشان چه بسا اين جنايات را به راه مياندازند در نتيجه ايالات متحده آمريكا، خودشان سر سلسله جنايتكاران جهانند، ميگوئيم پس ديگر، فلسفه وجودي سازمان ملل كه مدعي است براي اجراي عدالت در جهان بوجود آمده است چه فايدهاي دارد و چرا شما شعار صلحطلبي و انساندوستي و اومانيسمي ميدهيد.
در هر حال، تفكرات مادي و حسگراي افراطي همچون پوزيتيويسمي، زمينهساز سلطه ستمگران بر جهان است و اگر روزي جهانيان بخواهد روي عدالت را در جهان ببينند بايد با تفكر پوزيتيويسمي، مبارزه كنند و از آن فاصله بگيرند و اين تفكر ضد عقلي از جهان رخت بر بندد و امپرياليست جهاني و اساتيد دانشگاههاي جهان به اسم علم و علوم تجربي با عقل و احكام بديهي و نخستين عقلي، مخالفت نكنند. و بشر به قول آقاي هربرت ماركوزه، يك بُعدي نشود كه تنها بُعد مادي خودش را ببيند بلكه به حقوق ذاتي عموم و عدالت ذاتي عقلي هم معتقد باشد.

ب: بيدينان، كه تعهدي به اصول اخلاق ندارند.

– مقصود من از دين، چنانچه گذشت، عمدةً ديني الهي است كه متدينين به آن دين، معتقد به خدا و قيامت باشند و كاملاً طبق دستورات واقعاً الهي، عمل كند.
– گرچه همه اديان بطور عموم لا اقل تعهدي به اصول نخستين اخلاق دارند كه همين، آنها را برتر از بيدينها ميكند كه بنابراين تعريف، بيدين، كسي است كه به هيچ كدام از اصول نخستين اخلاق در تعهدي ديني پايبند نيست و لذا در قديم بيدين بمعني يك انسان غير قابل اعتماد و يا خطرناك، شناخته ميشد كه نميتوان به گفتهاش اعتماد كرد اما به آنانكه به اصول نخستين اخلاق باور و تعهد دارند و در عمل و رفتارشان، اين باور و تعهد را نشان دادهاند، بيشتر ميتوان اعتماد كرد و آنها را رفيق خلوت خود دانست و با آنها، سفره دوستي گشود و با آنها معامله و رفاقت كرد.
اما چرا مقصود ما از دين در اين بحث، تنها اديان واقعاً الهي است كه واقعاً معتقد به خدا و قيامت هستند؟
1- اين قيد واقعاً، يكي براي اين است كه كسانيكه شعار اعتقاد به خدا و قيامت و دين الهي را ميدهند اما در باطن به آنها، معتقد نيستند يعني در واقع منافقاند و به دروغ شعار دينداري را ميدهند در واقع، اينان جزو بيدينان هستند كه تعداد آنها، اينك در جهان كم نيست و از موضوع بحث ما، خارجاند؛
و موضوع بحث ما، كساني است كه واقعاً، به خدا و قيامت معتقداند و به آن، متعهد و در عمل هم ملتزماند اگر ما چنين كساني را پيدا كرديم و به ايمان باطني آنها، يقين كرديم ميتوانيم به آنها، اعتماد هم بكنيم.
زيرا همانطور كه كم و بيش همه فيلسوفان جهان در طول تاريخ بشر گفتهان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *