نكته پاياني نبايد فراموش كنيم كه «اخلاق» و «عدالت» و…، همه محصول عقلى است كه او به ما عطا كرده است خبر كودكان مادر كمال خدا تنبيه علم حكمت فضا اخلاق اشكال قديم عكس قرآن علوي سرشكي سخن آخر
در قديم كه بشر اين مقدار آگاه نشده بود، كودكان آن روز هم درقياس با كودكان امروز اين قدر آگاه به فضيلت علم و تحصيل علوم نبودند و لااقل چندان از فوايد و منافع سوادآموزى آگاهى نداشتند. در نتيجه كودكان نوعا با زور پدر و مادر و بزرگترها به مدرسه مي رفتند و درس خواندن را كارى بي فايده و تحميلى از طرف پدر يا مادر مىدانستند. روزى كودكى با خبر شد كه معلم او مرده است. صبح زود با خوشحالى از اينكه ديگر از زحمت درس خواندن راحت شده است به درِ منزل همكلاسى خود رفت و اين خبر شادي انگيز (!) را به دوست همكلاسى خود داد كه: اى رفيق! بدان كه معلم مرده است و درس تعطيل شده و ديگر از زحمت درس خواندن راحت شديم. اما همكلاسى از اين خبر، خيلى خوشحال نشد و در جواب او گفت: رفيق! اين كه معلم مرده است، چه فايده دارد؟ پدران ما دوباره معلم ديگرى را براى درس دادن به ما پيدا مي كنند و ما را مجبور مي سازند كه خواندن درس را پيش او ادامه بدهيم. برو از خدا بخواه كه پدرها بميرند كه اگر پدرها بميرند، آن وقت است كه ديگر درس يك سره تعطيل مىشود و از زحمت درس خواندنْ هميشه راحت ميشويم. اين بود داستان كودكان كه گذشت. اما اين قبيل كودكان غافلاند از آنكه اين درس خواندن چه فوايدى براى آنها دارد. از طرف ديگر، آنان نمىدانند كه پدر و مادر چقدر براى راحتى و خوشى آنها زحمت مي كشند و چقدر به ايشان محبت ميكنند كه اگر درس خواندن هيچ فايدهاى هم نداشت و فقط تحميل شده از سوى پدر و مادر بود باز مرگِ آنها را از خدا خواستن به نفع آنها نيست. اگر اين كودكان تنها به ياد زحمتهاى پدر و مادر ميافتادند كه چقدر براى فراهم كردن راحتىشان رنج مىبرند و چقدر فرزندان خود را دوست دارند و به آنها محبت مىكنند، لااقل مىتوانستند به اين نكته پى ببرند كه حتما اين تحميل پدر و مادر در باره كودكانشان براى اينكه زحمت درس خواندن را بكشند، بى جهت و بى فايده نيست. اى كاش دست كم آنان مىرفتند و فايده درس خواندن را از پدر و مادر مىپرسيدند تا اين قدر زود در باره زورگويى پدر و مادر در حق خودشان ـ به اينكه آنها را مجبور به درس خواندن كردهاند ـ قضاوت نكنند. اين حرفها همه در باره پدر و مادر بود كه با مهر خدادادى بدون آنكه مزدى بگيرند براى كودكانشان زحمت مىكشند تا آنها با فضيلت و با كمال و سعادتمند شوند و حتى تنبيه كودكان در مقابل كارهاى زشتى مثل دروغ گفتن و ستمگرى به هم در بازىهايشان باز به صلاح خود آن كودكان است و…اما اگر داستان كودكان را به عرصه حيات بزرگسالان بكشانيم و بهجاى مهربانى پدر و مادر، از مهربانى خدا ياد كنيم كه پدر و مادر را آفريد و محبت خدمت به فرزند را در دل آنان نهاد تا به طور غريزى ـ و گويى بى اختيار ـ خدمتكار فرزندانشان باشند، نمىتوان چنين خدايى را مهربان نخواند. چگونه ما دوستان خود را كه غالبا به خاطر نفعى كه از ما مىبرند ما را دوست دارند مهربان بخوانيم ولى پدر و مادر و از آندو بالاتر، خداوندى را كه مهر ما را در دل پدر و مادر نهاده است، مهربان نخوانيم كه بدون هيچ چشمداشتى ما را دوست دارند و چگونه بىنهايت نعمت و خدماتى را كه خداوند به ما داده، فراموش كنيم و نيز علم برتر و حكمت كامله او را كه آثارش در تمام خلقت هست ناديده بگيريم و تنها به بعضى از كارهاى خدا كه براى ما زحمت مىآورد بيانديشيم و در مورد آنها گله كنيم و به او نسبتِ جهل و ستمگرى بدهيم و يا با زير سؤال بردن كارهايش به او توهين كنيم؟! مثلا آيا صحيح است كه بگوييم: چرا خداوند، ما بشرها را در مقابل سرما و گرما ضعيف آفريده تا مجبور شويم علاوه بر زحمت تهيه خوراك، به تهيه پوشاك و ساختن خانه بپردازيم؟ چرا بدن وپوست ما را همچون حيواناتْ قوى نيافريد كه نياز به پوشاك و منزل نداشته باشيم و همچون سگان و ديگر حيوانات در هر هوا و شرايطى بتوانيم راحت زندگى كنيم، روى هر زمين راحت بخوابيم و هر چيز خوردنى را بدون پختن همچون حيوانات بخوريم و مريض نشويم و…؟در حالى كه حكيمانى كه بيشتر انديشيده اند، ميگويند اگر خداوند بدن ما را ضعيف آفريده است و مجبوريم براى حفظ جان و راحتى خود به تهيه لباس و مسكن و غذاى مناسب و … بپردازيم، در عوضْ «عقل» را هم بيشتر از آنچه به ساير جانداران داده است به ما داده تا بتوانيم به تهيه انواع لباسها و خوراكها و خانهها و وسيلههاى مسافرت و معالجه بيمارىها و … اقدام كنيم و با زحمت كار و فكر خود، تمدن بشر را تعالى بخشيم و كمالات خود را بالا ببريم و حتى درطمع شناخت ساير ستارگان به فضا برويم. تمام پيشرفتهاى بشر نتيجه اين عقل و اين احتياج به كار كردن و فكر كردن براى رفع ناراحتىهاى بدن و … است. پيشرفت اكتسابى عقل طبيعى بشر در گرو رفع اين نيازمندىها به وجود آمده است. اينها را ما مى فهميم هر چند خيلى چيزها را هم نمىفهميم. اما نبايد به خاطر محدوديت آگاهىمان، به خداوندى كه نظام خلقت بر علم و آگاهى و حكمت نامحدود او دلالت دارد و ما را با دادن عقل و انگيزه فكر كردن به اشرف مخلوقات مبدل كرده است، فورا اشكال بگيريم واو را ستمگر و ضد اخلاق معرفى كنيم. وانگهى نبايد فراموش كنيم كه «اخلاق» و «عدالت» و…، همه محصول عقلى است كه او به ما عطا كرده است. حال آيا او كه خالق عقل و برتر از هر عقلى است، ممكن است خودش با «اخلاق» فاصله داشته باشد؟ خدايى كه فرستادگانش يعنى انبيا و اوصياى انبيا، همه الگوهاى اخلاق و معلم اخلاق نيكو براى بشر بودند و با معجزاتى كه به آنان بخشيد، نمايندگىشان از جانب پروردگار را نشان مىدادند و كتابهايى با خود داشتند كه راهنماى سعادت بشر و پاسخگوى سؤالاتى است كه براى بشر پيش مىآيد. اين كتابها اگرچه بعضا تحريف شده و با حرف راويان خود مخلوط گرديده و از اين رو يك كتاب واحد ـ مثلا تورات يا انجيل ـ به شكلهاى مختلف و با نامهاى گوناگون نقل مىشود اما بعضى از اين كتابها بدون هر گونه تحريف در دسترس بشر است همچون قرآن، كتاب الهى كه محمد (ص) ـ آخرين پيامبر خدا ـ آن را از طرف خداوند براى هدايت بشر آورده و فعلاً موجود است و با آنكه پيروانش پراكنده شدند و به مذاهب مختلف و فرقههاى گوناگونى روى آوردند اما قرآنِ همه مذاهب اسلامى يك شكل و يك نوع است و هيچ اختلافى با هم در جملات ندارد و حتى يك كلمه نسبت به يكديگر اضافه و كم در نسخههاى آن ديده نمىشود.اين حفظ قرآن از تحريف، وعدهاى است كه خداوند در همان قرآن به بشر داده است و اكنون كه بيش از هزار سال از فرمان نزول آن مىگذرد با وجود اختلافات فراوان مسلمانان در مسائل ديگر، در نقل عبارات و جملات قرآن هيچ اختلافى ميان مسلمانان نيست و با وجود خرافات بىشمار در دوران قديم و زمان نزول قرآن، يك خرافه در قرآن يافت نمىشود. بر عكس، هم اكنون نيز به اندازهاى گفتار حكيمانه در آن است كه در طول زمان هر كتاب بشرى كهنه مىشود اما اين كتابْ هميشه حرف اول را در هر زمان مىزند و همواره از عقل بشر پيشى دارد و هر عاقل و حكيم و فيلسوفى مىتواند از آن چيز بياموزد. اگر بشر در امر هدايت، به اين كتاب ـ قرآن ـ رجوع كند، مي تواند از بدبختى كه هم اينك گريبانگير اوست نجات يابد و اگر انسانها به گرد راهبرى الهى كه در هر زمانْ خداوند از عترت و نسل آخرين رسولش، براى بشر قرار داده است جمع شوند، خواهند توانست با پيروى از «رهبر الهى» و منزه از خودخواهى، از تفرقه و جنگ و ستمگرى و بدبختىهاى نامحدودى كه نتيجه خودخواهى گروهى از بشر است، رها شوند و به رستگارى حقيقى برسند.
سيد محمد رضا علوي سرشكي