خواننده گرامي به عنوان «يك وظيفه شرعي» در تكثير و نشر اين جزوه بكوشيد و آنرا در شبكههاي اجتماعي، قرار دهيد.
((وسيله نجات از گمراهي تا قيامت)) چيست؟
«قرآن و سنت» است يا«قرآن و عترت» ؟
مصاحبه با استاد علوي سرشكي:
با سلام و تشكر از شما استاد عزيز كه فرصتي را براي اين مصاحبه در اختيار ما قرار داديد. استاد گرامي، ما در دورهاي هستيم كه «اختلاف ميان امت اسلامي، زياد شده است. در حدي كه به تكفير و كشتن يكديگر در سطح گسترده رسيده». همه مسلمانان هم دنبال «نجات از اين وضعيت وخيم و بينهايت ناگوار» هستند.
استاد: سؤالتان را بفرمائيد؟
1- سؤال اوّل: آيا رسول خدا از اين «اختلافي كه بعد از آن حضرت، در امتشان به وجود آمده»، خبر داشتهاند يا خير؟
پاسخ استاد: ضمن تشكر از اين مصاحبه، در پاسخ بايد گفت بله خبر داشتند. قال رسولُ الله صلي اللّهُ عليه و سَلّم: سَتَفْتَرِقُ أُمتي مِنْ بَعْدي، ثَلاثَ و سَبعينَ فِرقَةً، واحدةٌ «ناجيةٌ» و اثنانَ و سبعونَ فِي النارِ:رسول خدا فرمود: به زودي امت من، بعد از من، به هفتاد و سه فرقه تقسيم ميشوند، همه آنها گمراهند، به جز يك فرقه(1- كتاب سنن ابن ماجه ، كتاب فتن – باب افتراق الامة و2- كتاب سنن ابي داود – كتاب السنة – باب شرح السنة – 3- وكتاب سننالترمذي، كتابالايمان – باب ماجاء في افتراق الامة. 4- كتاب مسند احمد – ج 2 ص 332 و… از شش كتابهاي قديمياند كه همه مسلمانان غير شيعه، آنها را از كتابهاي صحيح ششگانه ميدانند). رسول خدا نه تنها اينكه از اختلاف صحابه و اختلاف امت، خبر داشتند بلكه از گمراهي اكثريت امت هم خبر دادند كه فرمودند اين قريشيان، مردم را گمراه ميكنند.- «بخاري» درابواب مناقب، باب علامات النبوة، «معتبرترين كتاب بعد از قرآن، نزد اكثريت مسلمانان»، – جلد چهارم صفحه 177 – عن ابي زعه عن ابي هريره قال:قال رسولُ اللهِ صلّي اللهُ عليه و سلميُهلِكُ الناسَ هَذا الحيُّ مِنْ قُرَيْشٍ- قالوا فَما تَأْمُرْنا- قالَ لَوْ اَنَّ النّاسَ إعْتَزَلُوهُم- «مسلم»، (در ابواب الفتن) «معتبرترين كتاب پس از بخاري نزد اكثريت مسلمانان»، جلد هشتم صفحه 186 –عن ابي زرعة عن ابي هريره عن النبي صلي اللهُ عليه و سلّم- قال يُهلِكُ أُمتي هذا الحيُّ مِنْ قُرَيْشٍ- قالُوا فَما تَأْمُرنا- قالَ لَو أَنَّ النّاسَ إِعْتَزَلُوهمترجمه: رسول خدا (در اشاره به طايفه قريش) فرمود:اين قريشيان، امت مرا نابود ميكننداصحاب سؤال كردند ما آنوقت چه كنيمرسول خدا فرمود اي كاش مردم از اينها پيروي نميكردند.يعني رسول خدا نه اينكه تنها ميدانسته كه امتاش پس از خودش به «هفتاد و سه فرقه»، تقسيم ميشوند و همه آنها گمراهاند و به جهنم ميروند بجز «يك فرقه كه حق باقي ميماند»، بلكه طبق اين «حديث متواتر كه در كتاب بخاري و مسلم و غير اينها موجود است و مجمع عليه امت است»، ميدانسته كه رهبران و ائمه ضلالاي كه امتاش را گمراه و نابود مينمايند همين قريشيان حاضر در مدينه هستند كه غالباً و نوعاً از مهاجرين قريش هستند كه امتاش را گمراه و نابود ميكنند و امتاش هم پس از خودش از همين ائمه ضلال و قريشيان مهاجر، پيروي ميكنند و در نتيجه گمراه و نابود ميشوند.يعني رسول خدا ميدانسته كه امتاش اكثراً و نوعاً دنبال «مهاجرين قريش» ميروند و اين «مهاجرين قريشاند» كه اكثرا گمراه كننده و نابود كننده امت و مردم پس از خودش هستند.رسول خدا با كلمه – لُوْ – آرزو ميكند اي كاش، امتاش و مردم، دنبال اين «مهاجرين قريش گمراه كننده و نابود كننده مردم»، نميرفتند – اما در صحبت كردن از كلمه – لو – در جائي استفاده ميشود كه شرط عملاً در خارج محقق نميشود يعني آرزوي رسول خدا در اينكه امتاش اي كاش از اين مهاجرين قريش پيروي نكنند محقق نميشود و امتاش غالباً و نوعاً پس از خودش از اين «مهاجرين قريش»، پيروي ميكنند و گمراه و نابود ميشوند يعني رسول خدا(ص)،از پيروي از صحابه قريشي، شرعاً منع كرده است.1- «تاريخ» هم، آنرا به اثبات رسانده كه «سرچشمه تفرقه امت»، همان صحابه قريشي هستند كه در مدينه در محضر رسول خدا بودند و اكثراً مهاجرين بودند همينها پس از رسول خدا بلافاصله اختلاف كردند و بعضي بر روي بعضي ديگر حتي شمشير هم كشيده و اختلاف ساير امت هم ناشي از همين اختلاف «صحابه قريشي مهاجر» است.2- و از اينكه رسول خدا به همين «قريشيان موجود در مدينه در زمان حيات خودش كه نوعاً مهاجر بودند»، اشاره ميكند و اينها را نابود كنندگان امت و ائمه ضلال امت مينامد، نشان دهنده اين است كه گمراهي امت در زمان صحابه پس از رسول خدا رخ ميدهد و اتفاق ميافتد و اين صحابه هستند كه ابتداء پس از رسول خدا توسط مهاجرين قريش، گمراه و نابود ميشوند و تابعين نيز گمراهي آنان را پس از آنان، به ارث ميبرند.«اكثريت صحابه و نوع صحابيان» كه در زمان رسول خدا در غزوات رسول خدا هنگاميكه احساس شكست ميكردند به گفته قرآن در سوره توبه – آيه 25 {ثم وليتم مدبرين} – و العمران – آيه – 152 – {وعصيتم من بعد ما اراكم ما تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخره} – فرار ميكردند و رسول خدا را در دست دشمن خونخوار، تنها ميگذاردند يعني مرتكب گناه كبيره فرار درجنگ ميشدند. و در نماز جمعه هم وقتي صداي طبل تاجران را ميشنيدند نماز جمعه پشت سر رسول خدا را ترك ميكردند و رسول خدا را در نماز جمعه تنها ميگذاردند.آخر سوره جمعه {و اذا رأوا تجارتاً او لهواً انفضوا اليها و تركوك قائماً قل ما عندالله خير من الهو و من التجارة}3- نكته ديگر اينكه رسول خدا از كلمه «هلاكت»، استفاده ميكند نه كلمه «مرگ» و يا كلمه «گمراهي» و اين نشان ميدهد كه مقصود رسول خدا از كلمه هلاكت باينكه اين قريشيان مردم را يا امت من را هلاك ميكنند همان «رفتن به جهنم» است كه كه در حديث اول فرمود همه هفتاد و دو فرقه به جهنم ميروند بجز يك فرقه زيرا هرگز رسول خدا درباره «مرگ مومن»، از كلمه هلاكت استفاده نكرده و چه بسا در غزوات رسول خدا بعضي از صحابه كشته و شهيد ميشدند رسول خدا نميفرمود هلاك شدند و همچنين از كلمه «گمراهي» در اين حديث فوق، رسول خدا استفاده نكرد زيرا هر گمراهي مستحق جهنم نيست گمراهي كه فرد گمراه در گمراهياش، مقصر باشد يعني عالماً عامداً بخاطر منافع دنيا، آن گمراهي را انتخاب كرده باشد مثل دنبال ظالم رفتن و يا دنبال فرد گمراه رفتن بخاطر منافع دنيايياي در نتيجه رسول خدا درباره صحابهاش و مردمي كه توسط صحابه قريش گمراه ميشوند ميفرمايد هلاك ميشوند يعني اهل جهنم ميشوند حال چه «صحابه و مردمي كه توسط قريشيان»، هلاك ميشوند.چه قريشيان صحابهاي كه امتاش و ساير صحابه را به گمراهي و هلاكت به جهنم مياندازند و درغزوه احد از مهاجرين قريش، تنها علي و همزه يعني دو نفر فرار نكردند و به حفاظت از جان رسول خدا، ادامه دادند و هفت نفر از انصار كه همه هفت نفر انصار و نيز حمزه، شهيد شدند و علي با تني پر از زخم در كنار رسول خدا تا آخر باقي ماند.اين «بني هاشم ذوي القرباي رسول خدا» بودند كه در زمان غربت اسلام در مكه، در شعب ابيطالب لحظهاي رسول خدا را تنها نگذاردند و درمدينه، در زمان قدرت اسلام نيز در غزوات رسول خدا، هرگز فرار نكردند و لذا خداوند در قرآن، در سوره شوري – آيه 23 – {و ما اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي} – «مودت و محبت ذوي القرباي رسول خدا را»، واجب دانسته و آنرا، اجر رسالت رسول خدا قرار داده است.- «كتاب تاريخ مدينة»، باب ذكر «فضل بني هاشم» و نيز «كتاب اموال ابو عبيد» درباب خمس و ديگران نيز از جبير بن مطعم، نقل ميكنند كه رسول خدا، وقتي در غزوه خيبر، سهم ذوي القربا را به بني هاشم و بني المطلب داد من و عثمان بن عفان به رسول خدا، شكايت كرديم كه ما همه از قريش هستيم چرا به ذوي القربايت، «بني هاشم و بني المطلب» از خمس به آنها، دادي به عنوان سهم ذوي القربي اما بما ندادي؟رسول خدا فرمود آنها در جاهليت و در اسلام، هيچ وقت من را تنها نگذاردند.إِنَّهُم لَمْ يُفارِقُوني في جاهليّة و لا فِي الاسلام و انما بَنُو هاشِم وَ بَنُو مُطلِّبٍ، شيئٌ واحدٌ و شبّك النبيُ بين أصابِعه.- البته آنطور كه در «سنن ترمذي» و «سنن نسائي» از كتب قديم ششگانه، معروف به «صحاح سته، نزد اكثريت مسلمانان آمده» و نيز در مسند احمد نيز آمده است، رسول خدا براي پس ازخودش، پيروي از «قرآن و عترت» را وسيله «نجات از گمراهي تا قيامت»، معرفي كرده است يعني رهبري شرعي امت پس از رسول خدا به عهده «عترت از ذوي القرباي واجب المودة» ميباشد و اين روايت «كتاب الله و عترتي» كه سنداش صحيح و متواتر است ميتواند عموم «ممنوعيت پيروي از قريشيان» را پس از رسول خدا، تخصيص بزند و ائمه عترت را از اين «ممنوعيت پيروي از قريش»، استثناء كند،- البته حديث ثقلين ديگري را نيز در «كتب متأخّره»، نقل كردهاند كه بجاي كلمه «عترت»، كلمه «سنت» است يعني رسول خدا، طبق اين نقل دوم براي پس از خودش، پيروي از «قرآن و سنت» را وسيله نجات از گمراهي تا قيامت، معرفي كرده است.و از اينكه رسول خدا(ص) در اين حديث متواتر و مجمع عليه امت فرمود: «اين قريشيان مردم را يا امت را گمراه ميكنند» و بطور «مطلق و عموم»، گمراهي را به «همت امت»، نسبت داد، معلوم ميشود كه لا اقل «همه مردمي كه زمان رسول خدا موجود بودند و امت رسول خدا، محسوب ميشدند پس از رسول خد(ص) توسط قريشيان صحابه گمراه ميشوند» و اگر كساني باقي بمانند كه گمراه نشدند افرادي انگشت شمار و اقليتي ناچيز، بيشتر نيستند چنانچه در حديث متواتر گذشته، رسول خدا وقتي ميفرمايد امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم ميشود سپس ميفرمايد همه آنها، گمراه و اهل جهنم هستند بجز يك فرقه با توجه به حديث متواتر گذشته و حديث متواتر و مجمع عليه بعدي درباره هلاكت امت توسط صحابه قريشي، معلوم ميگردد آن فرقهاي كه از هفتاد و سه فرقهي در سير حق تا قيامت باقي ميماند لا اقل در «ميان مردم موجود زمان رسول خدا و صحابه»، بجز افرادي انگشتشمار و اقليت نبودند.متأسفانه در «اسلام» پس از رسول خدا(ص)، مذاهب مختلفي به وجود آمد كه در ميان «مذاهب متناقضه و متعارضه»، به «بداهت عقلي»، تنها «يك مذهب»، ميتواند «مذهب حق و مطابق واقع باشد». ما بقي ، عقلاً باطل و گمراه هستند. علاوه بر آن، حديثي متواتر هم از رسول خدا در اين موضوع، وارد شده است كه متن حديث گذشت:س- استاد، شما فرموديد در ميان «مذاهب مختلف»، به «بداهت عقل»، تنها يك فرقه ميتواند حق باشد. ما ميبينيم كه رسول خدا هم همين امر عقلي را تاييد فرموده و از تفرقه اين امت خبر داده، رسول خدا ميفرمايد: مسلمين پس از من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند، تنها يك فرقه، حق و اهل بهشت هست و بقيه، گمراه و اهل جهنمند.از اين بيان رسول خدا، استفاده ميشود كه رسول خدا، علامت «فرقه حقه و ناجيه» را حتماً بيان فرموده باشند. حالا ممكن است «رهبران ساير فرقهها، از روي هواي نفس يا عوامل و علل ديگر دنيا طلبي»، از آن، سرپيچي كرده و مستحق جهنم شده باشند.اما وقتي فكر ميكنيم، ميبينيم كه اگر رسول خدا، «علامت راه حق را براي پس از خود، بيان نكرده بودند»، دليلي نداشت كه ساير فرق، مستحق جهنم شوند. پس حتماً رسول خدا، علامت و نشانه فرقهاي كه حق باقي ميماند را بيان كرده است.
2- سؤال دوّم من اين است كه آيا رسول خدا، براي تشخيص «فرقه حقه و ناجيه» از ساير فرقهها، «چه نشانهها و علامتهاي» را بيان فرمودهاند؟
پاسخ استاد: در پاسخ به سوال شما بايد به چند نكته توجه كرد: اولاً- بر خلاف «ساير اديان الهي»، كه دين موقت و براي امتي خاص بودند، اسلام يك «دين الهي ابدي» و براي همه بشرها است. اين، يعني اين كه اسلام «بايد تا قيامت راهنماي راه حق و صراط مستقيم، باشد».ثانياً- همه انسانها «فاعل مختارند» و دنيا نيز «محل امتحان» آنها است. ممكن است «افرادي به ظاهر صالح و در باطن رياستطلب» براي پس از رسول خدا، در صدد انحراف امت به سوي «خود»، بوده و موجب تفرقه و گمراهي باشند. پس اگر عقلي به موضوع فكر كنيم، متوجه ميشويم كه «تنها راه ممكن»، اين است كه رسول خدا، علامت «فرقه ناجيه» را براي پس از خود، بيان كرده باشند تا مومنين واقعي، بتوانند راه حق را تا قيامت با توجه به آن «نشانهها»، تشخيص داده و بپيمايند. اين موضوع يعني روشن كردن «تكليف امت توسط رسول خدا براي در ورطه گمراهي نيفتادن مردم، براي پس از رسول خدا»، مورد قبول همه امت است». اما «اختلاف امت، تنها در نقل جملات اين راهنمائي است».در منابع مسلمانان، «حديثي»، آمده كه به حديث ثقلين معروف است و در آن، «راه نجات امت از گمراهي براي پس از رحلت پيامبر» را بيان كرده است. اما به دو نوع نقل شده است. هر كدام از دو گروه مسلمانان (شيعه و غير شيعه)، نيز به يكي از اين «احاديث دوگانه»، استناد و استدلال كردهاند. اما خوشبختانه نقادي و «تحليل عقلاني» اينك ميتواند در «تشخيص حقيقت» در اينجا به ما كمك كند كه نقل كدام يك از اين «دو حديث»، صحيح است. الف- گفتيم در حديثي آمده است كه تنها پيروي از «قرآن و سنت» براي «پس از رحلت پيامبر» وسيله نجات از گمراهي هستند. (در اين حديث، به «مرجعي كه عالم كامل به همه سنتهاي واقعي» پس از رسول خدا باشد، بيان و تصريح نشده است).ب- در حديث ديگر، آمده است كه رسول خدا «براي پس از خود»، علاوه بر قرآن، به عنوان جايگزيني براي خود، در «رهبري» و معرفي «سنت صحيحه»، «ائمه عترت خويش» يعني اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و… را كه «عالم كامل به همه سنتهاي واقعي هستند»، معرفي ميكند. «ائمۀ عترت پيامبر»، راهنماي «سنت واقعيه» و «رهبري امت» پس از رسول خدا، هستند تا پيروان عترت، گرفتار گمراهي در ميان احاديث متعارضه نشوند.
3- سؤال سوّم – استاد، منشأ اين گمراهي «پس از رسول خدا»، چيست؟ چرا اساسا چنين گمراهياي به وجود ميآيد؟
پاسخ استاد: منشاء اين گمراهي ميتواند يكي از اين چند مورد باشد:1- باور بعضي تابعين به بعضي از «احاديث منسوب به رسول خدا كه در واقع مجعوله» بوده در نتيجه، وجود «تناقض ميان احاديث منسوب به رسول خدا» كه در ميان احاديث متعارضه، كتب سته، كم نيست. (بخاري و مسلم و سنن…). اين كتابها احاديثي متعارض با هم دارند.2- «استنباط هاي غلط و متناقض» از «قرآن و احاديث» پس از رسول خدا. مثل اينكه اينك «وهابيها» از احاديث نبوي، شرك همه امت را استنباط ميكنند و خون امت به جز خودشان را حلال و واجب ميدانند. اما اكثريت امت وهابيها را، گمراه ميدانند.3- «طايفهگرايي و نژادپرستي»، به اين معني كه هر نژاد و طايفهاي، پس از رسول خدا، حاكميجدا براي خود، منصوب كند در نتيجه، طايفهها با جنگ با يكديگر، گرفتار تفرقه شوند. كه اينك ميان كشورهاي اسلامي، و احزاب مختلف، موجود است.
4- سؤال چهارم – استاد شما به «دو تا حديث»، اشاره فرموديد. آيا «هر دو حديثي كه گفتيد»، «معتبر و قابل پذيرش» هستند؟
پاسخ استاد:خير. اين حديث ثقلين «كتاب الله و سنتي» با توجه به اطلاقش نميتواند صحيح باشد، زيرااولا: اين حديث در كتب شش گانه قديم (بخاري و مسلم و سنن كه از كتب صحاح ششگانه شناخته ميشوند نزد مسلمانان غير شيعه) وجود ندارد يعني «حديث ثقلين كتاب الله و سنتي»، در كتاب بخاري نيست و در كتاب مسلم هم نيست و در سنن ترمذي و نسائي و ابي داود و ابن ماجه هم نيست وجود ندارد. اين حديث را تنها «موطأ مالك، از كتب قديم»، آنهم بدون سند آورده است. لذا حديث كتاب الله و سنتي، در «كتب صحاح ششگانه قديم»، حديثي بي سند و بي اعتبار است.ثانياً: «سنت پس از رسول خدا، مورد اختلاف بوده و هست» و «سنت مختلف فيه»، موجب «تفرقه و گمراهي» است نه وسيله نجات امت از «اختلاف و گمراهي».ثالثاً: همه هفتاد و سه فرقه، «امت رسول خدا»، خود را پيرو «قرآن و سنت» ميدانند و حتي بعضاً همديگر را به همين دليل (پيروي از سنت مورد ادعايشان)، تكفير ميكنند؛ در حاليكه به «بداهت عقل» و «سخن متواتر رسول خدا»، «تنها يك فرقه آنها، حق است» و اكثريت هفتاد و سه فرقه، گمراه و اهل جهنم هستند. پس اين حديث «كتاب الله و سنتي»، نميتواند، صادق باشد يعني نميتواند علامت «فرقه حقه و ناجيه» براي پس از رسول خدا باشد.يعني «پيروي از قرآن و سنت»، «علامت مسلمان بودن هر مسلمان است» نه علامت «فرقه ناجيه» پس از رسول خدا كه «همه هفتاد و سه فرقه، همه خود را پيرو قرآن و سنت ميدانند». در حاليكه همه گمراه و اهل جهنماند بجز يك فرقه.خلاصه اينكه پس از رسول خدا كه اختلاف در نقل سنت زياد است و سنت مختلف فيه و خودش باعث اختلاف است نميتواند به تنهايي و بدون راهنمايي «عترت» كه عالم كامل به همه سنت واقعيه هستند ما را از گمراهي نجات دهند.بعضي از «منافقين مدينه» از «اصحاب رسول خدا»، به حدي در نفاق، فرو رفته بودند كه حتي «رسول خدا» هم از راه معمول و غير وحي، نميتوانست تشخيص دهد كه آنان منافقند. قرآن ميفرمايد: و من اهل المدينة مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم.(توبه: 101)ترجمه: يعني از اهل مدينه بعضي منافق شدند كه تو هم نميداني آنها، منافقاند ما ميدانيم.دروغهاي «منافقين ناشناخته» پس از رسول خدا، در لابلاي سنت، پنهان شده بود.و مردم خيال ميكردند «سنت واقعي» است و لذا نزد مردم پس از رسول خدا، سنت، «مختلف فيه و متعارض و سبب سردرگمي و گمراهي» شد، چون مختلف فيه شد.
5- سؤال پنجم- «وضعيت سندي» و «متن حديث ثقليناي كه ميگوييد «كتاب الله و عترتي»، هم در كتب قديم، صحيح است و هم همه فرقه ها، آن را نقل كردهاند و متواتر است» چطور است؟
پاسخ استاد: متن اين حديث صحيح ثقلين به اين شرح است:قال رسول الله اني تارك فيكم الثقلين «كتاب الله و عترتي اهل بيتي»، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً:ترجمه: من ميان شما دو يادگار باقي ميگذارم: قرآن و عترتم. ما دامي كه از اين دو پيروي كنيد هرگز تا قيامت گمراه نميشويد.اين حديث متواتر ثقلين كتاباللّٰه و عترتي را رسول خدا در «غديرخم» و غير آن، فرموده است. بعضي از منابع اين حديث به اين شرح است: مسلم در كتابش، در مناقب كه البته قسمتي از آن را نقل كرده. بخاري در تاريخ كبيرش از غدير خم، كه تنها جمله «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» را آورده است.سنن ترمذي در ابواب مناقب.سنن كبراي نسائي، در ج 5 ، ص 51 كه به طور كامل آمده است.مسند احمد، ج 3، ص 14 و 17 و 26 و 59.در ساير منابع نيز به طور متواتر ذكر شده است.اين حديث ثقلين «كتاب الله و عترتي»، علاوه بر اين كه با «سند متواتر و مجمع عليه همه و صحيح» در منابع قديم مورد قبول مسلمين آمده است، با آياتي از قرآن نيز تاييد ميشود. به عنوان مثال: آيه 23 سوره شوري معروف به آيه «وجوب مودت ذوي القربي»:{قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}، (بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوستداشتن نزديكانم [= اهل بيتم])يعني كساني كه نزد خداوند محبتشان واجب است ممكن نيست منافق باشند و صادقاند و بهترين هاديان به حق هستند.آيه 47 سوره سبأ، آيه 57 سوره فرقان {قل ما اسألكم عليه من اجر الا من شاء انَ يتّخذ الي ربه سبيلاً}، يعني محبت «عترت رسول خدا و ذوي القربي» راهي است به سوي حق و خدا.اين آيات همه حديث ثقلين «كتاب الله و عترتي» را تاييد ميكنند. علاوه بر اين آيات، و احاديث متواتر ديگري نيز وجود دارد كه مورد قبول جميع مذاهب اسلامي است و آنها نيز مفاد اين روايت را تاييد مي كنند، مثل حديثي كه ميفرمايد: «علي، معيار حق است»:قال رسولُ اللّه صَلَّي اللّهُ عَلَيْه وَ سَلَّمْ: رَحِمَ اللّهُ علياً اللّهم أَدِرِ الْحَقَّ مَدارَه. ترجمه: رسول خدا فرمود: خدا رحمت كند علي را، اي خداي من، حق را در مدار علي قرار بده كه هر كار علي هميشه حق باشد و علامت حق بودن باشد.(سنن الترمذي ، ابواب المناقب).در حديث متواتر ديگري وارد شده است: عليٌ مِنّي وَأنا مِنه ولا يُؤدِّي عنّي الّا اَنَا وَعَلي:ترجمه: رسول خدا فرمود كه علي از من است و من از علي هستم و كار من را تنها خودم به نتيجه ميرسانم يا علي آنرا به نتيجه ميرساند. (سنن ترمذي؛ ابواب مناقب).در حديث متواتر ديگري آمده است: قال رسول الله لعلي، أنْتَ مِنّي وَ اَنَا مِنْك:رسول خدا به علي فرمود، تو از من هستي و من از تو(بخاري، ج 5، ص 85 و كتاب مغازي، باب عمرة القضاء).در روايت متواتر ديگري آمده است كه «محبت علي، علامت ايمان واقعي است و بغضاش، علامت نفاق است»: عن عليبنابيطالب: عَهْدُ النبي الامّي اليّ انه لا يُحبّني الا مُومن ولا يُبغضي الا مُنافق: ترجمه: علي از قول رسول خدا نقل ميكند كه رسول خدا فرمود: علي را دوست نميدارد مگر آنكه واقعاً مومن باشد و با علي، كسي دشمني نميكند مگر آنكه واقعاً منافق باشد(كتاب مسلم، ابواب الايمان و نيز، سنن الترمذي، ج 5، ص 206، سنن النسائي، ج 8، ص 117 ، ابواب مناقب، در مناقب علي، خصائص نسائي، ص 76 ، ابن ماجه، ج 1، ص 42 و مسند احمد، ج 1، ص 84 ). بنا بر اين حديث ثقلين «كتاب الله و عترتي» علاوه بر تواتر و صحت سند، هم مويد به «قرآن» (در آيه وجوب مودت ذوي القربي در سوره شوري آيه 23 – {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدّةَ فِي الْقُرْبى}) است درباره وجوب مودت «ذوي القربي و عترت» يعني كسانيكه به دستور الهي محبتشان واجب است هم مومن واقعي هستند و هم صادقاند و «نقل سنت آنها» نقل «سنت صحيحه واقعيه» است. مصاحبهگر: موضوع بحث ما، اين حديث است كه ميگفتيد حديث صحيح ثقلين، «كتاب الله و عترتي» است. با شرحي كه شما فرموديد، يعني پس از رسول خدا، پيروي از «قرآن و عترت»، يعني فقط «امامت عترت» پس از رسول خدا، پيروان را در ميان احاديث متعارضه، از گمراهي تا قيامت، نجات ميدهد. در اين باره، «بيشتر توضيح دهيد». پاسخ استاد: «تاريخ»، اين واقعيت را به اثبات رسانده كه «امامت غير عترت»، موجب گمراهي شده است. اين «رهبران غير عترت (يعني ابابكر و عمر)»، بودند كه «بنياميه» را در شام (معاويه) و در مدينه (عثمان اموي را) پس از خودشان، مسلط كردند. در نتيجه «بنياميه» هم، موجب فتنههاي فراواني شدند.«امامان غير عترت»، كتابت «حديث نبوي» را ممنوع كردند. ذهبي در تذكرة الحفاظ درباره سيره ابي بكر مينويسد و نيز محمد بن سعد در كتاب طبقاتاش در ترجمه قاسم بن ابي بكر مينويسد «ممنوعيت حديث نبوي، توسط ابوبكر و عمر» انجام گرفت و ادامه يافتن آن، در زمان «بنياميه» (دست نشاندههاي ابابكر و عمر)، به مدت «يك قرن»، باعث شد تا «احاديث جعلي بيشتري» (نزديك به يك ميليون حديث) ايجاد شود. اين ممنوعيت و كثرت احاديث جعلي، سبب سردرگرمي بيشتر امت در قرنهاي بعد، شد.فتنههائي كه «بنياميه دست نشاندههاي ابابكر و عمر» با حيف و ميل بيت المال و ظلم و تجاوز به امت، به وجود آوردند، اين سر درگمي و تفرقه را افزايش داد.«حديث صحيح و متواتر ثقلين كتاب اللّه و عترتي»، مفهومش، همين را ميرساند كه رهبري «غير عترت»، وسيله گمراهي امت ميشود. جمله شرطيه – ما ان تمسكتم بهما لن تضلو ابداً – مفهومش اين ميشود كه اگر به مجموعه «قرآن و عترت»، تمسك نكرديد، گمراه ميشويد.قيام «امام حسين»، از «ائمه عترت»، سبب انقلاب مسلمانان در خونخواهي او و در نتيجه سبب نابودي بني اميه، بر اثر اين خونخواهي، شد و در نتيجه، «نابودي بنياميه»، علت «آزاد شدن كتابت حديث نبوي» شد. اگر چنين قيامي، اتفاق نميافتاد و اگر «ممنوعيت كتابت حديث نبوي» توسط «بني اميه»، چندين قرن و تا به حال، ادامه مييافت، از اسلام، هيچ چيز باقي نمانده بود. قيام «حسين بن علي بن ابي طالب» و نيز قيامهاي بعد، به خونخواهي حسين، سبب نابودي «بنياميه» و در نتيجه، «رفع ممنوعيت حديث و آزادي كتابت حديث نبوي شد». بدين جهت «نابودي بني اميه»، موجب بقاي «اسلام واقعي» شد.كبري: وجود «فرقهاي ناجيه تا قيامت»، بدون داشتن رهبراني منصوب من الله كه به تاييد الهي، «معصوم از خطاء» هم تا قيامت باشد، ممكن نيست زيرا:1- تنها خدا، منافقشناس و مومنشناس واقعي است2- و تنها خدا، شايستهترين فرد را براي رهبري ميشناسد3- و تنها «خدا، ميتواند رهبر منصوباش را با دادن آگاهيهاي لازم از خطاي در رهبري مصون بدارد.»صغري: مضمون حديث ثقلين – اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا – معرفي چنين رهبراني معصوم، در كنار قرآن از طرف خدا، توسط رسولاش براي پس از رسولاش، تا قيامت است تا پيروان «قرآن و عترت»، پس از رسول خدا، بتوانند تا قيامت با پيروي از اين دو گوهر بي نظير پس از رسول خدا، از گمراهي نجات يابند.نتيجه – معرفي اين دو گوهر گرانبها از طرف خدا توسط رسولاش براي پس از رحلتاش، مصداق آيه صد و بيست سوم سوره طه است كه ميفرمايد {فَمَنِ اتّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلّ وَ لا يَشْقى} يعني پيروان از هدايت انبياء الهي، هرگز گمراه نميشوند.و پيروي از «وصيت رسول خدا در پيروي از عترتاش» پس از خودش همانا «پيروي از انبياء الهي است» كه پيروان انبياء الهي، طبق گفته قرآن، هرگز گمراه نميشوند.
6- سؤال ششم – استاد، «ائمه عترت»، (غير از اميرالمؤمنين عليبنابيطالب)، ديگر چه كساني هستند؟
پاسخ استاد: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب، اولين شخصيت از «ائمه عترت رسول خدا» است. در غديرخم، پيامبر خدا، از طرف خدا، ايشان را به امامت، نصب كرد. امام حسن و امام حسين نيز در زمره «ائمه عترت» هستند كه رسول خدا آنان را در زير عبا، جمع نمود و آيه تطهير در موردشان نازل شد. ساير شخصيتهاي ائمه عترت رسول خدا كه اوصياء رسول خدا هستند عبارتند از: علي بن الحسين، امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا و فرزندش امام جواد و سپس امام هادي و امام حسن عسكري و «امام مهدي كه آخرين ائمه عترت» است. براي رسيدن به پاسخ سوال شما، حديث دوازده امام كه همه آن را نقل نمودهاند، ميتواند، راهگشا باشد. قال رسول الله(ص) يكون بعدي اثنا عشر اميراً، كلهم من قريش؛ (بخاري، آخر كتاب الاحكام؛ مسلم، باب الأمارة؛ مسند احمد، ص 107 – 87).قال رسول الله(ص): يكون بعدي اثناعشر خليفه، كلهم من قريش: ترجمه: رسول خدا فرمود پس از من دوازده خليفه ميآيند همگي آنان از قريش هستند (مسند احمد، ج 5، ص 108 – 90).بر اساس اين حديث «خلفاي راشدين»، دوازده نفرند. به استناد مجموعه رواياتي از اين دست، «خلفاي راشدين» همين دوازده نفرند كه نخستين آنان علي مولاي مومنان و آخرين آنان، مهدي آل محمد است. (سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1368؛ سنن ابي داود، ص 310، عن ام سلمه عن النبي صلي الله عليه و سلم: المهدي من ولد فاطمة.) البته در برخي از اين روايات تعبير دوازده امير يا خليفه به عدد نقباي بني اسراييل نيز دارد. هيچ مذهبي از مذاهب مختلف مسلمين جز «مذهب اهل بيت» (كه به دوازده امام معصوم، اعتقاد دارند)، منطبق با حديث متواتر «دوازده امام» و حديث متواتر «ثقلين كتاب الله و عترتي» نيست.
7- سؤال هفتم- استاد، با توجه به مطالبي كه شما فرموديد، حداكثر ميتوان گفت كه علي بن ابي طالب و نهايتا امام حسن و امام حسين از امامان عترت هستند. بقيه امامان عترت را چگونه اثبات ميكنيد؟
پاسخ استاد: روشن است وقتي «امامتِ عترت» و نيز امامت و «عصمت امام علي»، ثابت شد، هر امامي از عترت نيز، امام بعد از خود را معرفي ميكند. مصاحبهگر: چرا پيامبر خدا، خودش نام و مشخصات همه امامان دوازدهگانه را بيان نكرد؟ پاسخ استاد: رسول خدا در «غدير خم»، اولين نفر از آنان را نصب كرد تا بقيه اوصياي حضرت، هر يك توسط امام قبلي خود به امت، معرفي شوند. البته براي اهل انصاف، روشن است كه بيان عمومي و همگاني مشخصات «دوازده امام» و نام بردن آنان، عقلا صحيح نبود. چون راحت از طرف دشمن، شناسايي مي شدند و به قتل مي رسيدند. اما با اين حال، پيامبر خدا براي «افراد خاص و مورد اطمينان، از ياران علي»، نام دوازده امام را هم آوردند كه در روايات ثبت شده است اما درباره تعداد ائمه: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم يكون بعدي اثنا عشر أَميراً… كلهم من قريش – قال رسول الله صلي الله عليه و سلم يكون بعدي اثناعشر خليفة، كلهم من قريش -–مصاحبهگر: سؤالات فراوان ديگري هم در موضوع اين مصاحبه وجود دارد كه پاسخ به آنها، ممكن است براي مخاطبان مفيد باشد.استاد: پاسخ اين سوالات و حتي سوالات فراوان ديگري كه در اين زمينه وجود دارد، به تفصيل همه در كتاب «معرفة الخلفاء الراشدين» تاليف «بن كمال» آورده شده است و آن را به علاقهمندان اين گونه مباحث، توصيه ميكنم.
سيد رضا علوي سرشكي
لينك دريافت كتاب به صورت PDF